بیرون پنجره باران می‌بارد. قطره‌های آب قبل از رسیدن می‌شکنند. هزار تکه می‌شوند. تکه‌هاشان ریز ریز می‌ریزد روی زمین. صدا همان صدای باران نیست. انگار کاسه بلوری می‌شکند. تیله‌های باران قل می‌خورند بیرون از قاب پنجره. می‌روند پایین تپه. می‌روند بگویند باران شکست. بگویند تمام شد.



صفحه‌ی اول