یکی با بیل برداشته پاییز روی سر شهر ریخته. یک‌هو پاییز شده. سنجاب‌ها بیشتر به چشم می‌آیند. عصرها آنقدر دم می‌کنند تا آسمان از رو برود و ببارد. صدای دوچرخه روی برگ‌های کنار پیاده‌رو کم و زیاد می‌شود تا می‌ایستد. هوا ایستاده، منتظر. سنگریزه قوس برمی‌دارد می‌خورد آن طرف خیابان به شیر قرمز آتش‌نشانی. شیر صدای نامفهومی از خودش درمی‌آورد، انگار بگوید هوم یا بوم. اگر آن بچه را عابر حساب کنیم سه نفر از جلوی پله گذشتند. من هنوز فکر می‌کنم در مورد یک پاییز یک‌هو چه می‌شود نوشت. یک‌هو بودنش که بیشتر از یک خط پر نمی‌کند، هر چقدر هم برای من عجیب باشد.


نظرات:

و یک هو کلی دلتنگی رو آوار می کنه رو دل مان !


سلام .... آقا مشتاق ديدار ... بالاخره اين كامنتدوني باز شد تا هرچه دل تنگمان مي خواهد بگوييم .... وبلاگتون رو خيلي دوست دارم ... قلمتون پايدار


paeez yek ho miayad va roozha kootah tar mishavand, paeez yek ho miayad va yad avarie baranash ramishavad dar ketabe ghatori ja dad. paeez yek ho miayad va ma asheghane sine chakash radivane mikonad ba ghoroob haye gham angiz va sarmaye doost dashtani ash!


راستش پاييز خيلي بي مقدمه اومد ... هنوز درست و حسابي از حال و هواي تابستون در نيومده بوديم ... ولي عجيب زيبا اومد با اين باروناي شرشرش


چه قدر خوبه که نظر سنجی رو باز گذاشتین
نزدیک ا سال یا بیشتره که وبتونو میخونم
خیلی دوسش دارم
خیلی

پاییز تهران هم یهو اومد پشت پنجره ها



صفحه‌ی اول