از در دو لنگه که می‌گذری وارد یک محیط بزرگ و تاریک می‌شوی. از اکوی قدم‌هایت حس می‌کنی یک سالن است، ولی آن قدر تاریک است که نمی‌توانی تخمین بزنی چقدر بزرگ است. بیست سی قدم جلوتر دو عکس به دیوار زده‌اند و به‌شان نور تابانده‌اند. هر دو عکس از انتهای نورانی یک دالان گرفته شده‌اند. دالان‌ها از درخت‌هایی شکل گرفته‌اند که فشرده به هم دیوارها و سقف دالان را ساخته‌اند و در انتهای دالان فضای باز سر سبز و روشنی هست. انگار بعد از گشت و گذار در یک باغ مخفی تنگ و باریک، داری به قسمت‌های همیشگی و نیمکت‌دار باغ برمی‌گردی. وقتی تابلوها را دیدی و برمی‌گردی درست لحظه‌ای که می‌خواهی از سالن خارج بشوی بی‌مقدمه صدای ناقوس‌ها بلند می‌شوند. از بلندگوهای روی سقف سالن صدای نامنظم چندین ناقوس کلیسا بخش می‌شود، بلند و با ریتم‌های مأنوس ولی شکسته شده. ناقوس‌ها برای مدت طولانی دلنگ دلنگ می‌کنند و ساکت می‌شوند.
این در حقیقت کاری بود از خواهران ویلسون در زیرزمین موزه هنرهای معاصر مونترال به نام «سکوت از پشت دوبار سریع‌تر است». خواهران کار را در اصل برای اجرا در یک قلعه قدیمی انگلیسی آفریده‌اند و صدای ناقوس‌ها را هم از کلیسای روستای نزدیک قلعه ضبط کرده‌اند. این لینکش (عکسش همان عکس‌ها نیست) و این صدای ناقوس‌ها.



صفحه‌ی اول