عین شش سال می‌خواستم با پویان وحدت کنم در مورد کتاب‌هایی که آن سال خواندم بنویسم و هر سال فراموش می‌کردم. امسال به قطار رسیدم. سه چهار کتابی که این زیر لیست شده‌‌اند به حد کافی مشهورند و بی‌نیاز از پیشنهاد شدن و تنها جرمشان این است که من تازه امسال خواندمشان. طبعاً ترتیب هم ندارند. برش‌هایی ازشان را در آرشیو پاراگراف همین وبلاگ می‌توانید بخوانید.

شبی از شب‌های زمستان مسافری، نوشته‌ی ایتالو کالوینو، برگردان لیلی گلستان
این اواخر از جماعت منتقدان یک جایی که یادم نمی‌آید پرسیده بودند کلاسیک مدرن‌های ادبیات چه کتاب‌هایی هستند و حضرات هیچ اتفاق نظری نداشتند مگر روی همین کتاب. بیراه هم اتفاق ندارند. به نظر من این کتاب در مدح متن است. داستان‌های مستقل به کنار، داستان زمینه کتاب بازی با متن است. نویسنده متن را هر طور که می‌شود گردانده و چرخانده و چلانده. البته در مورد اینکه داستان زمینه کدام است شاید به مشکل بر بخوریم و حتی بشود اعلام کردن هر دوی این‌ها یک داستان هستند و فصل‌ها و عناوین کتاب فقط برای گمراه کردن شما است و حتی شاید این کتاب در اصل توسط هرمس مارانا (که با سر هرمس خودمان ربط چندانی ندارد یا دارد یا هر دو) نوشته شده است و بعدها برای رد گم کردن تحت نام مجعول و مضحک ایتالو کالوینو منتشر شده است.

کافکا در کرانه، نوشته‌ی هاروکی موراکامی، برگردان مهدی غبرائی
سورئالیسم، نرسیده به رئالیسم، دست راست کوچه رئالیسم جادویی، درب باغ عدن با تقریب نه چندان خوبی می‌‌شود آنجایی که موراکامی عصرها چای می‌خورد و یقیناً کتاب نمی‌نویسد. این ترکیب بی‌آزار خیال و واقعیت که در نهایت هم حیران و ویلان نمی‌ماند و سرش به ته‌اش وصل است (البته از یک دید کاملاً پساپست‌پسایی) باعث می‌شود مدت طولانی‌ای تلاش کنید با گربه‌ها حرف بزنید و حین راه رفتن، رانندگی، کتاب خواندن و از این دست اعمال به تصاویر کتاب فکر کنید. تازه خیال کنید آدمی مثل من که عاشق خیال است، کتاب به این خیال‌انگیزی بخواند، مگر می‌شود راضی‌اش کرد فراموشش کند؟ البته اگر بگویم آن پسر کافکا ناکامورا، قهرمان کتاب، یاد هولدن کالفیلد می‌اندازدم مزخرف گفتم، چون نمی‌اندازدم و این دو فقط شباهت اسمی دارند. در ضمن یکی به مترجم گران‌قدر و احمق کتاب بگوید اگر نمی‌داند FedEx چیست بردارد یک گشتی در اینترنت بزند و زیرنویس نگذارد «به نظر می‌رسد نوعی کالیدوسکوپ باشد».

دوبلينی‌ها، نوشته‌ی جيمز جويس، برگردان محمد‌علی صفريان
دستمان به ترجمه‌ی فارسی اولیس که نمی‌رسد، سوادمان هم به خواندن انگلیسی و از آن مهم‌تر بی‌توضیحاتش. اینجا لازم است بنویسم باید به دوبلینی‌ها بسنده کرد که غلط می‌کنم چنین چیزی بنویسم. اثر به این شیوایی (علی‌رغم ترجمه‌ی رسماً عهد عتیقی) و برازندگی و آن وقت فعل سخیف بسنده کردن؟ مزاح می‌فرمایید. دوبلینی‌ها (و لابد جیمز جویس) به نظر من یعنی ادبیات در اوج. طبعاً توصیف جوگرفته‌‌گونه‌ای است ولی اگر ادبیات را دوست دارید بعد از خواندن دوبلینی‌ها با من هم رأی خواهید بود، باور بفرمایید. حتی گمانم داستان آخر کتاب که مردگان نام دارد زیباترین داستان کوتاهی باشد که خواندم، زیباتر از آنی که همینگوی نوشته و دوست دارم و طبعاً اسمش را رو نمی‌کنم. نصف باقی کتاب که نقد دوبلینی‌هاست به اندازه نصف اول واجب است چون دقیق‌تر روشن می‌شود نقد متن چه صیغه‌ای بوده و چطور لایه‌های متن (و در اینجا دوبلینی‌ها) را کنار بزنیم و فقط به واسطه‌ی ادبیات احساس خوش‌بختی کنیم و در ضمن پسر خوبی باشیم ( یا دختر).

هنر سير و سفر، نوشته‌ی آلن دو باتن، برگردان گلی امامی
خواندن تأملات لذت‌بخش است، یا نیست اگر تأملات به درد لای جرز دیوار بخورند و یا در هفت جلد منتشر شوند و یا مثل لذت‌های بارت بغرنج نوشته شوند و از بدتر بغرنج ترجمه شوند. در این مورد لذت‌بخش است چون این تأملات آن سه جور نیست. کلاً این نگاه نامحسوس فلسفی این حضرت اجل به مسائل به خیالمان پیش پا افتاده‌ای مثل گذر یک قطار نیمه‌شب درهای جدیدی از معرفت باز می‌کند که البته بد نیست بر پدر آن‌هایی که چنین عبارات مضحکی در مورد در و پنجره و معرفت را وارد زبان آدم می‌کنند لعنت فرستاد. به هر ترتیب ما از این کتاب می‌آموزیم (باز هم لعنت) که به اطراف خود موشکافانه نگاه کنیم. البته به حدش، چون ممکن است در مورد کتاب کسل کننده‌ای چون در جستجوی زمان از دست رفته کتاب کسل کننده‌ی دیگری بنویسیم و آخرش هم هیچ دگرگون نشویم. به هر جهت جزو کتاب‌هایی است که رسماً حیف است صفحه‌ی آخر دارند.

در آخر سالی پر رمان و داستن کوتاه (و نه پر کتاب) برایتان آروزمند بوده و شما را به بخش‌های مذکور کتاب‌خانه‌ها می‌سپارم.


نظرات:

جسارتاً باید بگم در جستجوی زمان از دست رفته بسیار بسیار لذت‌بخشه و اصلاً کسل‌کننده نیست

-----------
میرزا: آن کسل کننده بودن را نوشتم دقیقاً همین طور طرفدار در جستجو بیایند غرغر کنند.


منم دومی و سومی رو همین امسال خوندم ، باهات موافقم که داستان مردگان یکی از بهترین و فوق العاده ترین داستان های کوتاهی بود که خوانده بودم ، حتی اون قسمتی رو که ازش توی یکی از پستهات گذاشته بودی منم انتخاب کرده بودم که در آینده بزارم رو وبم ، ولی وقتی دیدم پیش دستی کردی این کار رو نکردم :)
امسال کتاب زیاد خوندم ، اما منم کافکا در کرانه رو فراموش نمی کنم ، جنایت و مکافات رو هم امسال خوندم و حیرت کردم ، یک کتابی هست به اسم (ژاک قضا و قدری و اربابش ) حتما بخونش
+عیدت مبارک باشه :)


همیشه دوست داشتم یه متن در باره کتابایی که دوست درم بنویسم
اما انگار کار سختیه


مدت هاست دنبال "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری" می گردم! نیست که نیست!
تا چند دقیقه پیش اولویت دومم برای کتاب بعدی ام! اما الان اولویت اول شد. ممنون به خاطر معرفی تان!
البته از خیلی وقت پیش متوجه شده ام که ارادت خاصی به کالوینو و به خصوص این کتابش دارید!!


نمیدونم چرا نمیتونم شبی از شبهای زمستانو دوست داشته باشم اصلن تو این یکی زیادی جفتک چارپشت میزنه منم فکر میکنم گردونده و چرخونده و در نهایت چلونده قصه‌هارو.



صفحه‌ی اول