آزادی در محدود قانون و عرف تعریف نمی‌شود، اگر هم بشود دردی از من دوا نمی‌کند. می‌گویم آزادی یعنی حق شکستن قانون. اینکه بعد از شکستن قانون صدای جیرینگ می‌آید یا چه بلایی بر سر آدم می‌آورند به من مربوط نیست، کار من نیست. گذشتن از هر مرزی است، از مرز عرف و عقل و منطق و باقی ستون‌های عالم. در نگاه آن مرد می‌بینمش که دست به چمن تر و تازه می‌کشد و با نگاه دختر باپرهنه‌ای را که می‌رقصد برانداز می‌کند و به خیانت فکر می‌کند، انگار که از زمان و مکان برتر است. او آزاد است، آزاده است. باقی قضایا به درک.


نظرات:

اگر اين حق ترميم و يا تغيير در قوانين و باورها را از انسان بگيريم در واقع او را از انسان بودن خود ساقط كرده‌ايم و او را به يك بت‌پرست دگم و به يك شيئ تبديل كرده‌ايم و او را در يك دور باطل اسير و زنداني كرده‌ايم.
كسي كه مرتكب چنين ظلمي مي شود به تمام انسانهاي زير سلطه‌اش بدهكار و مديون است.
با شما كاملا موافقم. موفق باشيد.


واه! واه! واه!
فوق العاده بود و لذتبخش!
منتها غير قابل اعمال! غير واقعی! غير انسانی!
انگار آزادی با انسان در تناقض است. نمی شود انسان بود و آزاد هم بود.!



هر روز بهترين مطالب نشريات ايران را در اين سايت بخوانيد
http://www.ayenehnashriat.com



صفحه‌ی اول