از پنجره قطار بیرون را نگاه می‌کردم. یک سری مزرعه زرد رنگ و به هم پیوسته پا‌به‌پای قطار می‌آمدند. انگار یک رودخانه‌ی زرد رنگ که موج‌هایش گندم بود. این چند روز زیاد قطارسواری کردم. یک بار ظهر رفتم فرانکفورت و عصر برگشتم که شش ساعت شد، امروز هم رفتم موزه هرژه، یک ساعتی بروکسل. آمدم بروکسل دو سه روزی وقت تلف کنم تا بروم بوداپست. یک مدتی بود هوس قطارسواری کرده بودم، آنقدر که فکر کرده بودم یک بار با قطار بروم ونکوور. دیدم کسی را آنجا نمی‌شناسم، این همه راه را بروم که چه. این چند روزه جبران کردم. ماند هوس اقیانوس‌نوردی. بروکسل برایم شده مساوی شکلات. زیاد نیستند ولی نمی‌دانم چرا شکلات‌فروشی‌هایش این همه به چشمم می‌آمدند. یک مقدار خوبی برای خودم ول گشتم. حتی توریست خوبی نبودم هزارجا سربکشم. تنها جای سر بسته‌ای که دیدم همین موزه هرژه بود که برایم نوستالژی خالص بود و کیفی کردم.
تنها گشتن در این قاره سبز دارد برایم می‌شود یک آیین شخصی. هر بار که پیش می‌آید دقیقاً همان مناسک قبلی را اجرا می‌کنم، فقط کمی کندتر و بی‌خیال‌تر. انگار یک بار برای همیشه تکلیفم را با موزه‌ها و کلیسا‌ها و کاخ‌ها روشن کردم. این‌ها را بگذاری کنار آن چیزی که می‌ماند می‌شود چیزهایی که مخصوص آن شهرند، لنگه ندارند. می‌روم آن‌ها را می‌بینم. هیچ فکر نکرده بودم فرانسه واقعاً چند خط در میانم یک روز با ترکیب مضحکی از انگلیسی به دردم بخورد. خب اینجا به درد خورد و هیچ اعتراضی ندارم. اصلاً باید زبان را چند خط درمیان یاد گرفت که بعداً بگویی سرم شلوغ بود.
یک ده دوازده روزی همین طوری ملو پیش خواهد رفت. روی کاغذ می‌روم بوداپست و پراگ و ورشو، تا چه پیش آید.


نظرات:

خوش به حالتان که اراده کردید و راه افتادید. اینجا معمولا اگر اراده ای هم بکنی دست بسته است و پای بسته...


هميشه مطالبتون رو ميخونم ... ما گرچه بضاعت سفراي فرنگ رو نداريم اما همين شِر كردن هاي شما دلمان را خوش مي كند زفيق


یه چیزایی هست ته گلوی آدم که گیر می‌کنه هرچیزی هم که داد و بی‌داد کنه، یا دادش به کسی نمي‌رسه یا اصولاً دادی بیرون نمیاد که همون "بی"داده.
اون چیزی که ته گلوی من گیر کرده و بیرون هم نمیاد یه شب استفاده از اینترنت نامحدود با سرعت nمگابایتیه.
واقعاً خواسته‌ی زیادیه؟


مي خواستم اگه تمايل داريد با هم تبادل لينک کنيم اگه موافقي منو The Heart-Sick Memories لينک کن و به من خبر بده


درباره موزه هرژه هيچي ننوشته بوديد. بايد موزه جالبي باشد که شما را به عنوان تنها محل سر بسته جلب خودش کرده .



صفحه‌ی اول