دارد می‌شود خیلی سال پیش که بالاخره فهمیدم وقتی می‌گفت دال تهی، چه می‌گفت. از آن روز هزار بار خرجش کردم. نوشتمش، گفتمش، زمزمه‌اش کردم. آن روز نمی‌دانستم که قرار است بشود سرلوحه‌ی زندگیم. مصاحبتش را عجیب می‌طلبم. آن زمان می‌گفت تا آخر کار در پی پر کردنش خواهیم بود. خام بودم. حتی وقتی از دال او سردرآوردم نفهمیدم چرا باید پر شود. بعضی شب‌ها از ده فرسخی خودت را تماشا می‌کنی. چه مذبوحانه در تقلای روزمره. دال تهی در سینه است. همان‌جا که قرار بود دل باشد، هزار و یک شب باشد. باقی زندگی عطش است. عطش سیراب شدن، مگر به سیرابی این حجم خالی فراموش شود. گه‌گاه اسمش را عوض می‌کنم می‌گذارم رنج. بعد طول می‌کشد تا از این از رنجی که می‌بریم، برگردم به سنگی بر گوری. سنگ باید گذاشت. که ندیدش. امتحان کردم، هزار بار. به هیچ حیله‌ای پر نمی‌شود. راه فرار در سنگ است. مردانی، زنانی هستند که می‌ایستند و می‌سوزند. اهل سوختن نیستم. خاکستر اهل نمی‌خواهد. باید در پیچ و خم زندگی گم شد. چند بار شده از دیگران پرسیدم. از دخترانی که نمی‌خواهند مادر شوند. پرسیدم پس به چه قرار است زندگی بگذرد. به چه سرگرمی قرار است این بغض گیر کرده را از یاد برود. تشر خوردم هر بار. برای دختر می‌گفتم بین حقیقت و آسایش باید حقیقت را انتخاب کرد. شعار بود البته. انتخابی در کار نیست. حقیقت از رگ گردن نزدیک‌تر است بی‌انصاف. گیر می‌اندازد لامروت. یک فیلمی هست به اسم حفره‌ی خرگوش. مادری که پسرش را سال‌ها پیش از دست داده سعی می‌کند درد برای دخترش توصیف کند. می‌گوید درد شبیه یک پاره آجر است که در جیب با خودت می‌گردانی. ممکن است یادت برود که هست، ولی بالاخره حتی در اوج شادی دستت به‌اش گیر می‌کند و می‌گویی، آه، آن.


نظرات:

دقیقا در اوج شادی این درد میاد سراغت و می‌گه:‌ منو از یاد نبر ولی من بهش عادت کردم مثل زندانی‌ای که به زندانبانش عادت می‌کنه (همون مثال تکراری)


در اینکه درد از همه به ما وفادار تره هیچ شکی نیست.

من از اون زنهائی هستم که اگه ازم بپرسن چرا بچه دار نمیخوای بشی جواب دارم.یه جواب به روشنی آفتاب.4 ساله هر روز این دلیلو به خودم میگم مبادا فراموش بشه .اما بعد که میبینم اونا کور هستن چیزی نمیگم


دوست عزیز یک پیجی هست توی فیسبوک به نام “توهم”، طرف کلی ادعای رعایت حق نویسنده دارد و شاکی میشود که کسی مطالبش را کپی نکند، اما تک تک پست های خودش، آنها که توسط “توهم” نوشته می شوند، دزدی از بلاگ های دیگر است. این پست شما هم آنجا بود. اگر دوست داشتید رسیدگی کنید

http://www.facebook.com/#!/pages/%D8%AA%D9%88%D9%87%D9%85/114716001944317
--------------
میرزا: ممنون که خبر دادید. از طریق فیس بوک پیگیری می کنم


استفاده کردیم بسی



صفحه‌ی اول