صبح برای رسیدن به باغ وحش‌شان مجبور شدم یک باغ و چند معبد ببینم. می‌فهمید؟ مجبور شدم. درک ژاپنی‌ها از دریاچه در پارک، مرداب است. نتیجه اینکه دنیا را پشه برمی‌دارد. لطف نمی‌کنند هر از گاهی این دریاچه‌ها را یک همی بزنند. سر راه همین مرداب‌ها رفتم ساختمان تئاتر ملی‌شان را ببینم. نبود. یعنی کوبیده بودنش از نو بسازند. به همین سادگی. البته عادت دارند. یعنی هر چه بنای تاریخی دارند عموماً طی هزار سال اخیر چند بار در آتش سوزی نابود شده و این‌ها برداشتند از نو همان را همان‌جا ساختند. وسط پارک چند دختر پسر حرکات آکروباتیک می‌کردند و آخرش که کلاه گرداندند دیدم مردم عموماً اسکناس هزار ینی که می‌شود دوازده دلار می‌اندازند. به نظر دست و دلباز می‌آیند. اصرار نگارنده بر باغ‌وحش من باب حضور چند عدد پاندا در آن محدوده بود. رفتم و پانداها خواب بودند. یکی‌شان هر از گاهی زیر چانه‌اش را می‌خاراند. هر چه بچه مدرسه‌ای‌ها سر و صدا کردند جم نخورد. به هر حال دوست‌داشتنی بود، حتی گرم و نرم هم به نظر می‌رسید.

موزه‌ی ملی‌شان رفتم. از معادل‌های اروپایی‌اش خلاصه‌تر بود. تاریخ درازی دارند ولی به رنگارنگی اروپا نیست البته. معلوم شد سی هزار سال قبل اولین آدم‌ها این حوالی پیدا شدند و ژاپن تا قرن دوازده سیزده بعد از میلاد کاملاً وابسته و تحت تأثیر چین بوده، از تکنولوژی و اصول حکومت گرفته تا هنر. بعد از آن آرام آرام راهشان جدا شده است. در ضمن معلوم شد یک قوم بومی شمال ژاپن بوده به اسم آینو که سر فرصت ارتش ژاپن خدمت خوبی بهشان کرده. در ضمن چقدر این بودا انواع دارد یا همه‌ی طلبه‌هایش شبیه خودش بودند و بالاخره مشکوک است. یک مجسمه‌ی خدای مهربانی دیدم که شکل بودا بود ولی بودا نبود. معلوم شد چقدر نمی‌دانم از بودیسم. یک نمایشگاه شلوغی هم بود به اسم بودا و مانگا که به صورت مانگا زندگی بودا را به تصویر کشیده بودم. فرموده بودم خدمتتان که داستان این مانگا دراز است.
یک سری نقاشی هم از فوجی‌سان داشتند. فوجی که همان کوه‌شان است که حلزون‌ها ازش بالا می‌روند و به علت همان لحاف ابری که فرمودم هنوز موفق نشدم ببینمش. از توکیو اگر و اگر هوا صاف باشد می‌شود دیدش. این -سان که بهش چسبیده یعنی آقا. مثلاً بنده می‌شوم میرزاسان. لباس رزم سامورایی‌ها در جنگ هم در موزه موجود بود. بعضی از ماسک‌هایشان ریش و سبیل هم حتی داشت. از بخش هدایای موزه داشتم داشتم چند هدیه می‌خریدم یک آمریکایی آمد سراغم که انگار تو می‌د‌انی این‌ها (یک جور نقاشی بودند) چرا مهم هستند و یک توضیحی برایم بده. من البته نمی‌دانستم ولی دیدم فقط می‌خواهد دلش قرص شود. رفتم بالای منبر و چنان داستانی بافتم که خودم هم باورم شد.
تمام این مسایل در شمال توکیو بود. برخلاف مرکزش که دیروز بودم و لوکس بود و غیره، اینجا قدیمی‌تر به نظر می‌آمد. به چند بازار به معنای کلمه رسیدم که یقین دارم اگر لازم می‌شد از مرغ شیر می‌دوشیدند می‌آوردند. بلبشویی بود. آن ور تر بازار آشپزخانه‌ها بود و یک جایی بود این ماکت‌های پلاستیکی غذاها را برای رستوران‌ها می‌ساخت. احساس می‌کردم به سرچشمه رسیدم. در خیلی از رستوران‌های آن حوالی برنج با سس کاری هندی داشتند، جاهای دیگر زیاد ندیده بودم. در ضمن هیچ‌وقت ندیدم این‌ها حین راه رفتن چیزی بخورند، درست نقطه مقابل آمریکایی شمالی که همه همیشه دهانشان در پیاده‌رو می‌جنبد. یادتان هست در فیلم آدم برفی پدر اکبر عبدی بهش گفت رفتی ژاپن دنبال ترک‌ها بگرد، «همه‌جا ترک هست». خب امروز ناهار چه خوردم؟ دونر کباب یا همان کباب ترکی. با مسؤول مربوطه گپ می‌زدم انگار میدان تاکسیم استانبول است و بعد از ده دوازده روز یک همزبان پیدا کردن مطلوب بود. البته همین دیروز یک ایرانی هم دیدم که داشت پای تلفن توضیح می‌داد قرار است به دهان یک بیچاره‌ای چطور عنایت کند. اوضاع پس بود، صلاح ندیدم آشنایی بدهم. یک سری بازارهای دیگر خرت و پرت فروشی هم کشف کردم که چیز قابل راپورتی نداشتند.
در مورد خط‌شان یک سری نتایج برایم حاصل شده که بدین وسیله به سمع و نظرتان می‌رسد، امیدوارم سوتی خیلی جدی ندهم. خط این‌ها به شیر تو شیری بقیه‌ی کارهایشان است. دو جور خط دارند که درهم استفاده می‌شوند، یعنی در یک جمله از هر دو استفاده می‌شود. اولی کانجی است که همان کاراکترهای چینی هستند و مثل خود چینی قیاسی است کار. یعنی بر فرض اگر یک کاراکتر کانجی تازه ببینید بر اساس شباهت ظاهرش با دیگر کاراکترهایی که می‌شناسید ممکن است بتوانید تلفظ یا معنا یا هر دویش را حدس بزنید. کانجی برای اسامی و بن افعال استفاده می‌شود.
خط دوم که مخصوص خودشان است کانا است. کانا تقریباً الفبایی است، در حقیقت سیلابی است. برای همین خیلی بیشتر از الفبا عضو دارد. خود کانا بر دو قسم است. هیراگانا که کاراکترهایش به نسبت ساده هستند و قر و قوس دارند اکثراً و شناسه‌های فعلی و حروف اضافه و این جور خرت و پرت‌ها استفاده می‌شود. کاتاکانا که از بسیار ساده کردن یک سری کاراکترهای مشهور کانجی خلق شده‌اند و برای نوشتن کلماتی که به زبان بیگانه هستند یا از آن‌ها وارد ژاپنی شدند استفاده می‌شوند. بعضی وقت‌ها بالای کاراکترهای کانجی با قلم ریزتر می‌بینید دو سه کاراکتر هیرگانا وجود دارد که بیشتر برای بچه مدرسه‌ای ها است که هنوز دو سه هزار کاراکتر معمول کانجی را یاد نگرفته‌اند و به کمک این هیرگاناها کلمه را می‌توانند بخوانند و عموماً شنیداری معنایش را می‌دانند. دیروز خواندم یک لغت‌نامه چینی هست که صد هزار کاراکتر کانجی دارد، البته خیلی‌هایشان از رده خارج هستند.
به هر حال خط بسیار پر دردسری است. فکر کنید نوشتن یاد گرفتن باید چقدر سخت باشد. حالا این به کنار تایپ کردنشان بامزه است. یک خط سوم هم دارند به اسم روماجی که مثل فینگلیش خودمان است. صفحه‌کلیدهایشان همین صفحه کلید لاتین است. برمی‌دارند کاراکتر را به روماجی وارد می‌کنند. بعد یک لیستی ظاهر می‌شود که منظورت این است یا آن. بعد کاراکتر را انتخاب می‌کنند و می‌روند کاراکتر بعدی. در مترو که همیشه دارم در پیغام فرستادن ملت فضولی می‌کنم تماشا می‌کنم چه سریع کاراکترها پشت سر هم می‌آیند. ولی کماکان وضع پر دردسری است.
من در چین تنها چیزی که می‌توانستم بخوانم خروج بود که یک شمعدان بود و یک مربع که دم داشت. اینجا هم خروج همان است هر چند حدسم این است که یک‌جور دیگر خوانده می‌شود. خیلی از این کاراکترهای چینی را این‌ها متفاوت می‌خوانند. البته درک متقابل تعطیل تعطیل نیست. در کیوتو یکبار با یک استاد بدعنق چینی در مترو همسفر شدم و بهم گفت می‌تواند اسامی ایستگاه‌ها و یک سری دیگر چیزها را بخواند. مستقل از این حرف‌ها یاد یک توصیه‌ی فراموش شده‌ای افتادم. اگر راه‌تان به ژاپن برای کار خورد حتماً کارت ویزیت فراوان با خود بردارید. مثل نقل و نبات به هم کارت می‌دهند. بعد ارائه‌ی مقاله‌ام یک پیرمردی از یک شرکتی آمد و نیم ساعت مغزم را خورد و آخرش هم در کمال احترام یک کارت داد و منتظر بود متقابلاً یکی تقدیم کنم و بنده تا به حال از این قرتی‌بازی‌ها نداشته‌ام. اخم کرد رفت.


نظرات:

جدا که خوب و با حوصله سفرنامه می‌نویسی :) اما در مورد "سان" : اون "سان" که بعد از فوجی‌سان نوشته شده کانجی یه کوه هستش و با "سان" که بعد از اسم افراد می‌گویند فرق می‌کند. خانوم و آقا هر دو میشود "سان" (جنسیت ندارد)

کانجی کوه تو زبان چینی‌ تلفظ میشود "سان" و همون کانجی تو ژاپنی تلفظ می‌شه "یاما". برای همین به کوه فوجی هم میگن "فوجی‌سان" هم میگن "فوجی‌یاما"


safar bi khatar boodeh ke eenshaalaah.. kheili khoob o jazzaab neveshtin. I am thinking I should take you with me where ever I am going next time-- all expenses paid of course. Enjoy.


در مورد سان شنیده بودم که در مورد یک خواننده که خانم بود استفاده می کردن. حالا نمی دونم تلفظش چیز دیگه ای بوده و من هردو رو یک جور شنیده بودم یا این که برای خانم ها هم استفاده می شه


استاد! دست به قلمت حرف نداره. لذت می‌برم از این سفرنامه‌ی ژاپن


پی‌گیری میکنم از ریدر، مشتاق‌تر از هر روز :)


کماکان منتظر پادکست‌های سفرنامه‌هات هستم



صفحه‌ی اول