«...لب این طاقچه چوبیه نشسته بودم کوه‌ها رو نگاه می‌کردم که یه خانمی با جارو دستی از خونه رو به رویی اومد بیرون و دم در رو جارو کرد. فکر می‌کنم حول و حوش چهار و نیم پنج بود .بعد در خونه رو باز گذاشت رفت تو. بعد لامپ‌های خونه روشن شد و همه جا قرمز شد. نور قرمز شدید. بعد یکی یکی آدما اومدند رفتند تو خونه. بعد صدای موسیقی ملایمی پخش شد و بعد هم صدای دعاهای اینا...»
بلوط، نپال


نظرات:

موزيك ملايم دعا
اگه آميزشي بود كه دنيا ميشد نور علي نور
كه روزگاري دين بشه خريت آدمها
شادباشيد.



صفحه‌ی اول