حالا که میفرمایید ده سال شده است و تاریخی پشت سر داریم، گمانم به جایی بر نخورد که چند وبلاگی که دل آدم برایشان تنگ شده هم یک ملایم ذکر بشوند. مثل نوشتههای اتوبوسی که آرام آرام اتوبوسش ایستاد و از آن موقع سوت و کور است و خب خیلی حیف شد. از آن خیلی اوایل افکار خصوصی و پاگنده که بعد از این همه سال هیچ از خاطر دست کم من یکی نرفتهاند. سایه هم نوشته بود دلتنگستان که از جوار اقیانوس آرام به روز میشد جایش خالی است که دقیقاً همین طور است. چخوف منو ندیدی را به دنیای چاپ و عکس باختیم که بنده هنوز افسوس میخورم. اصولاً باید همه مثل آیدای پیادهرو حتی اگر کتاب درآوردند، دکان این طرف را تخته نکنند. آزموسیس هم گویا از چلوکباب خوردن دچار کلسترول شد و خبری ازش نیست و ما کماکان در انتظار حضور مستمرتری ازش هستیم و یا امین عنکبوت که گیر کرد در تور سیاست و شاید چون آن هم پدر مادر ندارد نمیدانم چرا ساکت شد. لانگشات را هم نامردها فیلتر کردند و حالا صد سال یکبار یک تکمضراب میزند. یک آهویی هم بود که خشم و هیاهو مینوشت و نمینویسد و کاش هنوز مینوشت. یا پرستوی زننوشت که کم حرف شده.
حالا برای اینکه زیاد سوگواری نشود همین طوری از مثلاً سر هرمس تشکر میشود که کماکان به همان قوت که بود هست و یا از مریم مؤمنی که نوشتههایش و شعرهایش جویبار زلالیاند و یا از آذین که ظرافت نگاهش کهنه نمیشود و طبعاً از هر کس که مینوشت و مینویسد کماکان، تا بیست سالگی این دنیای جمع و جور.
جاي شكر باقي است با اين تعداد معدودي از وبلاگ نويسان قديمي كه مينويسند، برخي نيز قلمهاي آشنا دارند و عنوانشان تغيير كرده كه اين نيز اميدواري ما دوچندان ميكند.
سلام عرض شد میرزا جانان...
----------
میرزا: و علیک سلام
راستی میرزا حال و روز گل ارکیده ات چطوره؟
---------------
میرزا: غیر از گلهایش سه تا غنچه هم داشت که شکفته شدند. گمانم حالش خوب خوب است.
تماشا کن ..
شب از جایی شروع میشه که تو چشماتو میبندی تماشا کن..
سکوت تو عجب عمقی به شب داده
(باید با زبان دگران قصه هامان را تفسیر کنیم ...)
یه نفسی میاد و میره
همین...
سلام
طرفای ما هم بیا
منم هستم!
برای همه ماها چنین بلاگ هایی هستند...گاهی در پوستی دیگر ظاهر می شوند.
ممنون برای یاداوری
اما توکه بزنم به تخته خوب موندی میرزا...دمت داغ