صبح دوشنبه ایستاده‌ام. آخر هفته به نظر همین فردا می‌آید. سال نو همین چند دقیقه بعد است. چشم ببندم بهار و و پاییز و سی سالگی و چهل سالگی. به جایش آن کس که آن سوی میز نشسته هزار فرسنگ دور است. صدایی که از لای سیم‌ها می‌رسد از دنیایی دیگر است. درخت آن طرف خیابان یک اقیانوس دور است. در میانم فاصله‌ای ناپیمودنی باز شده است.


نظرات:

وقتی در عین دوری نزدیکی و در عین نزدیکی دور... دردم گرفت.


:(


میدونی، بدتربن فاصله، فاصله نامتقارنه!
فاصله ای که از جانب تو کم احساس بشه و از جانب طرف مقابل زیاد یا به عکس.


در میانم فاصله ای ناپيمودنی باز شده است ... انگار مدت ها بود که این یک جمله توی گلویم گیر کرده بود و نمی دانستم چطور و با چه کلماتی ... همیشه از اینجا ساکت رد شده ام فقط این بار خواستم گفته باشم خیلی مرسی :-)


فرق گربه و سگ در همین است. گربه ها پر از فاصله اند.


فـ ا صـ لـ ه
:(


مدتی است همه ی آدم ها را هم ی زندگی را از توی آیینه های ماشین می با از آنچه فکر میکنم به من نزدیکترند.. ویا دور تر


in love with this one



صفحه‌ی اول