فرهنگ همین حوالی دارد فوق لیسانس حقوق می‌گیرد. دوست عزیزی است. چند روز پیش لپ‌تاپش را آورده بود ببینم چه مرگش است. برای اینکه یک چیزی دلنگ دولونگ کند این آهنگ را از یوتیوب گذاشته بود بخواند. این اواخر روزی چند بار بهش گوش می‌کنم. دیدم کلیپ را یک مقدار نگاه کرد و بعد رفت در راهرو خانه شروع کردن به قدم زدن. لپ‌تاپ که زنده شد دیدم هنوز قدم می‌زند. گفتم چه شده؟ جواب داد پرچم آمریکا را دیدم یاد تز افتادم. از هواپیمایی که در پنسیلوانیا روز یازده سپتامبر افتاد گفت که معلوم نشد خودش افتاد یا دولت زد، از ترس این‌که جایی را پایین بیاورد. گفت هنوز سنت قربانی کردن وجود دارد و هنوز جمع یا حکومت بنا بر اصول فایده‌گرایی می‌تواند به راحتی کرامت انسانی را نقض کند، بیشترین خیر برای بیشترین تعداد. حتی اگر ما این حق را به حکومت دادیم، آن زمان خود را قربانی نمی‌دیدم. با رضایتی از حقوق خودمان می‌گذریم که تا لحظه قربانی‌شدنمان وجود دارد، در آن لحظه فقط نارضایتی وجود دارد. پس این چطور معامله‌ای است که در لحظه انجام معامله از آن راضی نیستیم. بعد گفت دلش می‌خواهد برای تز روی همین کار کند و استادش گیر داده حقوق و مردم‌شناسی و فلسفه را در هم آمیختن و هزار فرض در نظر گرفتن کارش را مشکل و حتی غیر ممکن می‌کند. این‌ها را می‌گفت و من به دغدغه‌های فکری فرهنگ از ته دل رشک می‌بردم.


نظرات:

به فرهنگ بگوييد بر تمايل به قرباني شدن هم کارکند .
مي گويند گوسفندي که براي قرباني به جاي اسماعيل آورده شد خود به اين سرنوشت افتخار مي کرد و به همين ترتيب بقيه گوسفنداني که قرباني مي شوند .
در مورد انسان ها هم شاهديم.....افرادي که داوطلبانه روي مين رفتند.... يانمونه هاي انتحاري اين روزها ....آيا اين همان رضايت در لحظه انجام معامله است ؟


How can I google+ your posts?
---------------
میرزا: یا باید مشترک فید بشوید و از گوگل ریدر بفرستید و یا خیلی ساده لینک صفحه خاص نوشته را (روی تاریخ هر نوشته کلیک کنید می آید) ببرید در گوگل پلاس بزنید.


در لحظه این معامله همگی سنت معامله را می دانند, تاریخچه نتایج و چگونگی گردش تفویض کننده قدرت به زیردستانی گوسفندوار.
یک چیزی نمی گذارد تا سنت را بشکنند و آن امید واهی به اینکه شاید طوری دیگر تمام شود...اما می دانند که برای این پایان متفاوت , طوری دیگر آغاز نکرده بودند

لبخند می زنند به دروغ های یکدیگر به این امید که شاید راست بودند




صفحه‌ی اول