بعد پنجره را باز میکنم و میگذارم نسیم بپیچد در خانه و برایت از بادهایی میگویم که آنقدر قوی میوزند که قطارها را کند میکنند. قطارهای پیر دیروقت نفسنفسزنان خودشان را به ایستگاه میرسانند و غرغر میکنند که عجب دور و زمانهای شده است. بادها هم بیرون به راهشان ادامه میدهند و ریزریز میخندند.
خنده ریز بادها و خنکای آن بر صورت... چه زیبا میشود! شاید همه چیز جاری است حتی خنده باد...
پنجره هنوز باز است و بادها می وزند و من به دنبال تو می گردم...
بیشتر از یک ماه است که منتظر امروز هستم.
تولدتون مبارک. :)
البته تنها منبعم این بود:http://mirzabad.com/archive/1982/11/index.php :|
---------
میرزا: ممنون
تولدتون مبارک ! منبع :آقای ادریس!
------
میرزا: ممنون
میرزا این شعری بود ... برای آنکه همیشه دم دستم باشد آوردم قاطی کشکولم .
میرزا، خیلی خوب می نویسی، خوش به حالت.
عجیب دلنشین می نویسید آقا!