\n"; ?> میرزا پیکوفسکی

زندگی من به رودخانه‌هایی می‌ماند که پای به پای هم و در کنار هم به سوی دریا‌ سرازیرند و من ناظری حیران در کناره. گاه می‌بینم یکی‌شان را جوش و خروشی گرفته و اوجی می‌گیرد و می‌درخشد. در شوق این اوج چشمم به رود دیگری می‌افتد که آرام و باوقار، بی اعتنا به اوج آن دیگری، راه خود را می‌رود.
اسماعیل تو همیشه می‌گویی این نیز بگذرد. من به چشم خود می‌بینم که اوج آن یکی با آرامش این یکی همراه است، حتی لحظه‌ای لازم نیست که بگذرد یا نگذرد. هر خوشی و غم در همان آن که رخ می‌دهند، گذشته‌اند در اصل.


صفحه‌ی اول