«...در مثل ها آورده اند كه روزي از روزگاران عالم قديم، دانش پژوهان جهان را گردآوردند تا فيلي را مشاهده كنند و حاصل مشاهدات خود را روي كاغذ بياورند. فيلسوف آلماني، رساله اي هزار و پانصد صفحه اي نگاشت و در آن سيرتا پياز هنر فيل بودن را تشريح كرد. تاريخچه و پيش زمينه هاي ظهور و نقش تاريخي و هر چيز ديگري كه ممكن بود فيل در آن نقش داشته باشد. روشنفكر فرانسوي كتاب كوچكي در باب عشق در ميان فيل ها نوشت و در آن نشان داد كه چگونه فيل ها در اين امر بر آدميان پيشي گرفته اند. تفكر انگلوساكسون هم در يك مقاله كوتاه اما مستدل نشان داد كه پيش از آنكه بخواهيم به اين پرسش پاسخ بدهيم كه فيل چيست، اول بايد منظورمان از واژه فيل را روشن كنيم. بايد ببينم آيا ميان مفهوم فيل و اين واقعيت خارجي نسبتي وجود دارد و از اين قبيل حرف ها. شرقيان اما معركه كردند. آنها، به تبعيت از فرهنگ شفاهي، هرگز چيزي ننوشتند. تنها «گفتند» كه فيل همان شتر خودمان است كه كمي پوزه اش را كشيده اند و اندكي هم ميان دوكوهانش را بالا برده اند. اين داستان هنوز هم ادامه دارد. هر كجا با هر پديده و ايده اي مواجه مي شويم ادعا مي كنيم كه مشابهش را يا بهتر بگوييم اصلش را داريم و بنابراين نيازي به اين ايده يا پديده دست دوم نداريم...»
فیل همان شتر است، روزنامه شرق