«در آن شب هشتم، در پرتو ماه و ستارگان، اومورو، تنها، با پسرش آیین نامگذاری را به پایان رساند. کونتای کوچک را در بازوان نیرومندش گرفت و به بیرون دهکده رفت. آنگاه نوزاد را یر دست رو به آسمان گرقت و گفت: اینک ببین این تنها چیزی را که از تو بزرگتر است...»
ریشه‌ها، الکس هیلی



صفحه‌ی اول