در بلوار سباستوپول پاريس در کافي‌نتي دنج نشسته‌ام. موسيقي ملايم و قهوه. ديشب بالاي ايفل بودم. هر چقدر در موردش بدانيد و بخوانيد و عکس ببينيد باز در ديدار اول زبانتان مي‌گيرد. از ايفل پياده تا اتوال و از آنجا تا کنکورد، تمام طول شانزه‌ليزه. کاباره ليدو. احتمالاْ بهشت همين شهر است. امروز هم طبعاْ لوور و اپرا(که بسته بود) و مادلن و نوتردام.
اينجا برعکس آلمان و اطريش هيچ‌کس چراغ عابرپياده را به چيزي نمي‌گيرد و هر کجا ميلشان مي‌کشد از خيابان مي‌گذرند. ما هم هکذا.
چند دقيقه قبل از روي نقشه تلاش مي‌کردم پيدا کنم کجا هستم، پيرمردي ايستاد کنارم و بلند بلند شمال و جنوب و شرق و غرب را با انگليسي‌اي که به زحمت شبيه فرانسوي نبود برايم توضيح داد. بعد انگار که وظيفه‌اش را انجام داده است، برگشت و به راهش ادامه داد.
پاريس زيباي من...



صفحه‌ی اول