«...قطار رم به فلورانس راس ثانيه مقرر زنگ مى زند و به راه مى افتد. همه چيز براى پيمودن يك سفر چند ساعته مهيا است، از واگن هاى فراخ و پرنور و تميز و مبلمان هاى راحت تا همسفران متعدد و جورواجورى كه هر كدام سرشان به كار خود گرم است و گويى هر كس در دنيايى از فرديت خود غوطه مى خورد، از كشيشى كه روبه رويم نشسته است تا دختر و پسر جوانى كه در رديف صندلى من نشسته اند و آن قدر در تن و بدنشان، اثرات خالكوبى و نگين و گوشواره و مهره و دكمه هاى عجيب و غريب يافت مى شود كه اگر تا پايان سفر هم آنها را بشمارى باز حوصله ات سر نمى رود، همه و همه تصويرهايى ديدنى براى يك ايرانى است، ايرانى كه به همه كس كار دارد، جز خودش...»
دیری بدون دیوار، شرق



صفحه‌ی اول