«دهان که باز کرد گفت بچه تهران نیست. کلام به لحن آذری میگفت، فارسی شیرین و دلنشین. صدایش صدای پدر بود که رضا را از صرافت بازیگوشی میانداخت. از تو آهن گداخته بود که از رو سرخی نداشت؛ بادامی بود در پوست سخت که تا قفل صندوق آن نمیشکست طعمش پیدا نبود که شیرین است یا که تلخ...»
وصف ابوالفتح از زبان رضا تفنگچی
هزاردستان