امروز ظهر ساعت 11:30 انجمن اسلامی دانشکده فنی در تالار چمران جلسهای با دکتر ابراهیم یزدی ترتیب داده بود. یادداشتهایی که برداشته بودم را کامل اینجا مینویسم (البته بدون هیچ تلاشی برای تبدیل یادداشتها به یک گزارش) و بابت طولانی شدنش که خلاف عادت این وبلاگ است عذر میخواهم. نهضت آزادی تریبون ندارد و در نتیجه بسیاری از هم سن و سالان من هیچگونه شناختی در موردشان ندارند. فکر میکنم یک گزارش یک صفحهای حداقل کاری باشد که در موردشان میتوانم انجام دهم. در ضمن شاید بهخاطر اینکه از طرفداران نهضت آزادی هستم نتوانم یک ناظر کاملاً بیطرف باشم. هر چند تلاش خواهم کرد بیطرفانه بنویسم.
دکتر یزدی فقط با یک همراه قبل از شروع جلسه وارد سالن شد و رفت آرام در ردیف اول نشست، بی هیچ تشویقی شاید چون اصلاً کسی متوجه ورود دکتر نشد. بعد از جلسه هم همانطور که آمده بود از درب اصلی تالار خارج شد. برعکس دیگران (قالیباف و خاتمی و ...) که عموماً دربهای کناری سالن را برای خروج استفاده میکنند. پیرمردی بود خسته ولی زندهدل. محکم و با صلابت حرف میزد و به نظر من حتی یکبار هم از پاسخ دادن طفره نرفت، آسمان و ریسمان را به هم نبافت و کاملاً شفاف جواب داد. تنها موردی که به زعم برخی کامل جواب نداد و پاسخ کامل را به بیانیهای که قصد انتشارش را در سایت نهضت آزادی دارد موکول کرد قضیه محاکمه تیمسار رحیمی بود. بعد از دعوت شدن به روی سن با اعضای انجمن اسلامی دست داد و رفت پشت میز نشست.
«پیشنویس قانون اساسی که ما تهیه کردیم و به تایید آقای خمینی هم رسانده بودیم (البته چهار تغییر کوچک درش داد) هیچ یک از مشکلاتی که امروز داریم را نداشت. چیزی به اسم ولایت فقیه درش نبود، شورای نگهبان انتصابی نبود و توسط مردم انتخاب میشد، هیچ تاکیدی بر مرد بودن رئیسجمهور نبود.»
«برای اعمال سیاسی باید تحلیل سیاسی داشت صرف داشتن موضع سیاسی کافی نیست.»
«توسعه سیاسی مقدم بر توسعه اقتصادی است. به بهای محو خواستههای سیاسی مطالبات اقتصادی مردم را معضل مطرح میکنند و میخواهند حل کنند. مطالبات اقتصادی مردم کوچه و بازار مهم است ولی برای کنار گذاشتن خواستههای سیاسی کافی نیست.»
«سؤال از اعتقاد شما تفتیش عقاید است.»
«ناظران خارجی میگویند شما تمامی پیشزمینههای اقتصادی و اجتماعی لازم برای توسعه را دارید و توسعه نیافتن ایران علیرغم آمادگی آن را پارادوکس ایران میدانند. دلیل این است که پیشزمینه سیاسی حاضر نیست.»
«ما یک کشور و دو سیستم داریم. یکی انتخابی است و یکی انتصابی. با این وضعیت ما هرگز نمیتوانیم حتی وارد عصر توسعه شویم، باید این بحران مدیریتی حل شود.»
«اگر سال پاسخگویی است سال پرسش نیز هست. من اینجا از رهبر میپرسم که آقا چه کسی مسؤول سیستم قضایی که جناب شاهرودی ویرانه خواندش است؟ ببینیم کسی پاسخی میدهد و در ضمن آیا روزنامهها جرأت و اجازه چاپ این سؤال را دارند؟»
«ایران معاهده شورای بینالمجالس را امضا کرده است که معاهدهای است بینالمللی. شرایطی که ما برای شرکت در انتخابات مطرح کردهایم فقط مفاد همان معاهده است و نه چیز بیشتری.»
«آن مرد بزرگوار در نماز جمعه میفرماید حکم اعدام برخی منافقنماها در کشو میز منتظر است. این یعنی چه؟ پس منافق بودن ارزش است؟»
«مشفقانه به مسؤولان توصیه میکنم بهجای آنکه به مذاکره با آمریکا فکر کنند اول بیایند با مردم کنار بیایند.»
«هیچ فارسی نمیتواند بگوید از یک کرد ایرانیتر است.»
«من واقعگرا هستم. در آسمانها ممکن است من هم ایدهآلهایی داشته باشم ولی سیاست در زمین است و باید واقعگرا بود. ولی نه به این معنی که در مقابل واقعیت تسلیم شویم. باید واقعیتها را پذیرفت و تلاش کرد تا تغییر داده شوند.»
«...اینها به خدا هم پاسخگو نیستند...»
«اگر به فرض محال -که البته فرض محال، محال نیست- شرایط ما برآورده شد و ما را تأیید صلاحیت نیز کردند انتخابات را به یک رفراندوم تبدیل میکنیم. میگوییم مردم این برنامهی ما است. اگر قبول دارید بیایید رأی دهد.»
«دلیل شکست اصلاحات نداشتن رهبر بود. خاتمی رهبری اصلاحات را نپذیرفت و این درست نبود.»
«آن موقع هم گفتیم انقلاب فرهنگی که از دانشگاه شروع نمیشود. بسیار زودتر باید شروع میشد. از دبستان، از مفاهیم.»
«نفت درآمد نیست، سرمایه است.»
«در رفتار همه ما آثار آن دو هزار و پانصد سال استبداد انعکاس پیدا میکند، اینها رسوبات تاریخی هستند.»
«ساختار حقوقی قانون اساسی اشکال دارد و پر از تناقضات است. تلاش خواهم کرد که اشکالات را اصلاح کنم.»
«مسأله آمریکا گرهای است که با دست باز میشود و اینها میخواهند با دندان باز کنند. بین دو کشور همیشه مسایلی وجود دارند که بتوان در موردش مذاکره کرد ولی ما میگوییم مذاکرات باید شفاف باشد، اگر هر گروهی سرخود برود در قبرس و آتن و غیره با آمریکا مذاکره کند ممکن است برای منافع خود امتیازاتی از مملکت بدهد.»
«خاطرهای تعریف کنم. چند سال قبل بعد از معالجه قلبم از آمریکا برگشته بودم. برای تشکر از عملکرد آقای کروبی در مورد پروندهی ملی مذهبیها به دیدنش رفتم. از من پرسید که میگویند از طرف آمریکا پیغامی آوردهای! گفتم حتی اگر بوش درب خانه مرا بزند و بگوید این را ببر به ایران میگویم ببر پست کن تا همه بدانند و در ضمن من این را ببرم به چه کسی بدهم، به رئیسجمهوری بدهم که قدرتی ندارد؟ به رهبری که شورای نگهبانش وقعی به دستورش نمیگذارد؟ به رئیس قوه قضاییهای که دستورش در مورد آزادی زندانیان ملی مذهبی نادیده انگاشته میشود؟ کروبی پرسید به نظر تو آمریکا با ما چه خواهد کرد؟ گفتم مطمئن باشید نامه نمینویسند که میخواهیم با شما چه کنیم. گفت عجب!»
«اگر من الان نگویم مملکت دارد چند پاره میشود بعداً میگویند شما با پنجاه و پنج سال سابقه سیاسی چرا نگفتید چه میشود و چه باید کرد؟»
«وای بر نظامی که اگر روزی ارتشی به اشغالش باید مردم با دسته گل به پیشوازش بروند.»
«بازجو از من پرسید تو به ولایت فقیه اعتقاد داری؟ گفتم نه. گفت خوب اگر روزی به قدرت برسی سعی میکنی قانون مربوط را عوض کنی؟ گفتم امیدوارم کار را به آنجا نکشانید که چنین چیزی لازم شود.»
«در مورد تیمسار رحیمی من فقط میگفتم اینها را اعدام نکنید تا بگویند چه کردهاند، محاکمه شوند.» توضیحات بیشتر موکول شد به را بیانیهای که در سایتشان خواهند گذاشت.
«ما نمیتوانیم از الگوی حزبی کشورهای دیگر استفاده کنیم. شاید از من شنیده باشید که همیشه میگویم در درون هر یک از ما یک شاه کوچولو نشسته است که تا فرصت پیدا کند میشود شاهنشاه. در هر فعالیت سیاسی باید مواظب بود کسی چنان قدرت نگیرد که خیال حکومت به سرش بزند.»
«سرنوشت هیچ ملتی را تا خود ملت نخواهند نمیتوان تغییر داد.»
« این بار خواست ما برای تشکیل دولت تفاوت دارد با دولت موقت. این بار ما اگر به قدرت برسیم با خواست مردم است و نه با دستور رهبر.»
«شما اشتباه ما را نکنید. علیه چیزی که نمیخواهید با هر کسی متحد نشوید.»
«سوژه ما ]آزادی[ هیچوقت کهنه نمیشود.»
«شاه سعی کرد دینزدایی کند و نتیجه عکس داد، امروز هم میخواهند دین را رواج دهند و دوباره همان نتیجه.»
«نباید احتیاجی باشد که روزنامهها برای انتشار مجوز بگیرند.»
«زمانی میگفتند تمام آدمهای نهضت آزادی را میشود در یک وانت جا داد. حالا آنطور نیست، جوانهایی داریم که میخواهند ادامه دهند.»
«ما همیشه هستیم ولی شما صدای ما را هر چهار سال یکبار نزدیک انتخابات میشنوید. چون آن موقع میخواهند نشان دهند آزادی در مملکت است. روزنامه نداریم، تریبون نداریم، حتی دفتر نداریم. آنوقت چطور انتظار دارید اعضا و هواداران جدید داشته باشیم.»
«من از مبارزاتم پشیمان نیستم. الان اگر به گذشته برگردم شاید فقط در تاکتیکها تغییراتی بدهم. ولی من از این خاک هستم، با پوست و گوش وخون. بازجو به من میگفت شنیدم زیرزمین خانه را دفتر کارت کردهای، میآییم میریزیم به هم. گفتم من اینجا به اختیار خودم آمدهام. اگر میخواستم تو باید سراغ مرا از پلیس اینترپول میگرفتی. من به خواست خودم به این کشور برگشتهام. برگشتهام تا باز برای کشورم مبارزه کنم.»
جلسه سه ساعت طول کشید ولی دکتر یزدی حتی در اواخر جلسه هم با همان حرارت ابتدا صحبت میکرد. از نزدیک که دیدمش به نظرم آمد دستش به خاطر سن لرز دارد، ولی از سخنوریاش هیچچیز کم نشده است. آنروز در سخنرانی قالیباف بیش از چهار پنچ دوربین فیلمبرداری شمردم. امروز دوربین فیلمبرداری که نبود و فقط یک عکاس حرفهای دیدم که حدس میزنم از کتاب ماه بود. سالن به تدریج پر شده بود و کمتر کسی با وجود طولانی شدن جلسه تالار را قبل از اتمام جلسه ترک کرد. در این نوع جلسات عموماً سخنران چندان تشویق نمیشود ولی چندین بار تمام دانشجویان به شدت یزدی را بابت نظرات شفافش به شدت تشویق کردند. فکر میکنم چنین جلسهای باعث شد بسیاری بدانند اپوزسیون این مملکت چه میگوید و چه انتقادات مستندی از حکومت دارند. این پست طولانی هم تلاشی بود تا کمکی باشد به بیشتر شناخته شدن نهضت آزادی بین همنسلان من.
نظر شخصی من این است که در بین گروههای سیاسی موجود روشنترین و تمیزترین گذشته و نیز بیشترین تجربه و برنامه را نهضت آزادی دارد. قطعاً اشتباهاتی داشتهاند و من قصد دفاع ندارم ولی آنها را مناسبترین گزینه برای ریاستجمهوری در این قحطالرجال میدانم. البته به تحقیق که رد صلاحیت خواهند شد و رأی ما هم بهطور یقین به معین خواهد بود.
نوشتههای قبلی:
جلسه بررسی مشکلات و چالشهای اتمی ایران با دکتر یزدی
راپورت از جلسه پرسش و پاسخ قالیباف
سلام دوست من ...عالي بود ....من حتما به شما لينك ميدم ...من هم از طرفداران دكتر يزدي هستم كه اگر رد صلاحيت بشه ...منم ميگم فقط معين
حرفهايشان را باور داري ؟؟ همه اعضايش شاعران خوب و باسابقه اي هستند خوب شعار مي دهند . در مرحله عمل ! هميشه يك جاي كارشان لنگ است . ده سالي را در خدمتشان بودم مي شناسمشان .
لينك نهضت آزادي رو درست كن (يه http:// بذار قبلش)
دوست عزیر از گزارش زیبایتان متشکریم
راستش قرار نبود خودت ببيني...يعني من نمي دونستم تو مياي اينجا.يا اصلا شايد نمياي.ولي خوب مگه يه پيتزا پيكو چي گم داره از يه ميرزا پيكوفسكي؟حتي شايد كاربردي تر هم باشه !!!