عصر مراسم خداحافظی با رئیسجمهور برگزار شد. شاید تالار وزارت کشور تا به امروز اینهمه چهره دولتی و فرهنگی را با هم ندیده بود. برنامهای بود سه و نیم، چهار ساعت که اکثر آن اختصاص داشت به سخنرانیها، در آخر سه ربعی هم خاتمی صحبت کرد. گردن حقیر یک کارت انداخته بودند که رویش نوشته بود راهنما و در نتیجه نشد آن طور که میخواستم بنشینم یک گوشه مثل همیشه یادداشت بردارم و در نتیجه هر چه مینویسم از حافظه است و نقل به مضمون.
قبل از سخنرانیها گروه کر دو آهنگ اجرا کرد. گروه از حدود سی زن و مرد تشکیل شده بود و آوازشان بسیار گوشنواز. نمیدانم چنین اجراهایی معمول است یا نه ولی من تا بهحال در این مملکت نشنیده بودم.
بین سخنرانان از همه زیباتر متنی بود که هوشنگ مرادی کرمانی نوشته بود و پشت تریبون قرائت کرد، اگر از جایی بتوانم پیدایش کنم حتماً اینجا خواهم گذاشتش:
«برای من دو کار خطرناک به نظر میآید. یکی رانندگی است و دیگری سخنرانی. سربالایی دارد، سرپایینی دارد، ترمز دارد، گاز دارد، ورود ممنوع دارد، یکطرفه دارد، پارک ممنوع دارد، جریمه و حکم دارد، گردش به راست و چپ دارد آن هم با راهنما و بیراهنما. حالا من را نشاندهاند پشت رل سخن گفتهاند این مسافر خوشاخلاق ]خاتمی[ را باید برسانی سر چهارراه، من هم هی قاطی میکنم و بهجای گاز ترمز را فشار میدهم.»
«بعضی از ما اهل ادب خود به خود ارشاد شده بودند، برخی هم بودند که با کمی سعی تلاش بالاخره ارشاد شدند. گروهی هم بد ارشاد بودیم، بد ارشاد چیزی است مثل بدقلق، ما را موفق نشدند ارشاد کنند ولی آقای خاتمی پذیرای همهی ما بود.»
آدمهای زیادی آمدند و رفتند. بالای سن میرفتند و تمجید بود که از بلندگوها میبارید، گهگاه انتقاد هم. بعد از تمام سخنرانان نوبت خود خاتمی بود. از استبدادزدگی این ملت گفت. گفت استبدادزدگی بدتر از استبداد است چون ملت استبدادزده خود به دنبال مستبد میگردند که بر ایشان ظلم روا دارد. از مخالفانش که «مخالف را معاند و معاند را برانداز میدانستند و هر برخوردی را برانداز جایز» از امام یاد کرد که «برخورد تندی که امام با این مقدسنمایان که برداشتهای غلط خود از اسلام را اسلام راستین میدانستند داشت حتی با شاه نداشت» و شکایت داشت از رسانههای فراگیر که «کاش فقط عیبهایمان را میگفتند، اینان افتخارهای ما را هم عیب نشان میدادند» از بحرانهایی که در نبودش ایجاد میکردند «نشد ما به سفری خارجی برویم و آنجا در حین تلاش برای اعتلای نام ایران و اسلام اینها با ایجاد بحران برایمان اعصابخردکنی ایجاد نکنند» از برخی دوستان اصلاحطلبش «این آقایان میگفتند ما مینشینیم خانه شما بروید بجنگید هر وقت پیروز شدید و همه جا امن و امان شد ما میآییم»
خاتمی از دستاوردهایش هم گفت «بله در ایران سانسور وجود دارد ولی حداقل ما سانسور را محدود و ضابطهمند کردیم. رضاشاه به مدرس نامهای نوشته بود که آقا پا از روی دم بردار. مدرس هم پاسخ داده بود که حضرت اشرف محدودهی دمشان را مشخص کنند که ما هم پا رویش نگذاریم... حالا ما هم حداقل محدودهی دم را مشخص کردهایم.»
عبایی نازک و سفید داشت. با ریش سفیدش مانند سفیر صلح بود. پشت تریبون محکم میایستاد و به حق از روی چند یادداشت و نه یک متن نوشته شده بسیار با تسلط سخن میگفت. برای سخن گفتن به روی تریبون خم میشد و وقتی میخواست صفحهی بعدی یادداشتها را بین کاغذهای نامرتبش پیدا کند یک پایش را عقب میکشید و سعی میکرد در نور پروژکتور صفحه را پیدا کند. گهگاه هم پای خسته اش را کمی خم میکرد تا خستگیاش در رود. «ممکن است کمی دیر شود ولی باز میخواهم این حرفها را بزنم چون امروز جای زدن این حرفها است.»
یکی فریاد زد «گنجی چه» خاتمی گفت «یکی از همان دوستان اصلاحطلب که... ولی نه جای گفتن اینها نیست. آن آقا خودش نمیخواهد همکاری کند.»
سید وقتی حرفهایش تمام شد تشکر کرد و از سن پایین آمد. همهی سالن به پا خاستند حتی دکتر سحابی که حین سخنرانی خاتمی خسته و متفکر به نقطهای روی دیوار سالن نگاه میکرد. سید از سالن به سختی بیرون رفت، به نظرم آمد که خودش هم چندان شتابی ندارد. احساس تلخی بود.
آن سوی سالن دکتر معین که از نشستن بین بزرگان خودداری کرده بود و رفته بود بین مردم نشسته بود سرش بسیار شلوغ بود، آنقدر که انگار نه انگار دیگر کاندیدا نیست و انتخابات با شکستش به اتمام رسیده است. با همان لبخند همیشگیاش با مردم حرف میزد و با نگاهش خاتمی را بدرقه میکرد.
خداحافظ آقای رئیسجمهور و سلام آقای خاتمی...
استاد و مقتدايش وقتي پس از 25 سال دوري به ايران برگشت آن هيچي معروف را به صورت ملتي که سراپا شور بود و عشق تف کرد. ديروز خاتمي هم نشان داد که مريد و مرشد خميني است با آن هيچي که در مورد گنجي داد.آيا واقعا اين فرد شايسته اينهمه محبت است؟
استاد و مقتدايش وقتي پس از 25 سال دوري به ايران برگشت آن هيچي معروف را به صورت ملتي که سراپا شور بود و عشق تف کرد. ديروز خاتمي هم نشان داد که مريد و مرادش خميني است با آن هيچي که در پاسخ سوالي در مورد تلاشش در باره گنجي داد.آيا واقعا اين فرد شايسته اينهمه محبت است؟
امروز كه خاتمي دفتر رياست جمهوري را ترك كرد تازه اتفاقي را كه سعي ميكردم باور نكنم به اجبار پذيرفتم گاهي به اين نتيجه ميرسم براي ما هنوز زود بود كه رييس جمهوري مثل خاتمي داشته باشيم
اقدام غيرحرفه ای روزنامه ی شرق
http://physics.persianblog.com/