«یک شب درست بعد از پنجاهمین سالگرد تولدم، در باری را که از خانهی دوران کودکیام چندان فاصلهای نداشت باز کردم. پدرم در راه برگشت به خانه از دفترش در لندن، آنجا بود و به پیشخان تکیه داده بود. مرا نشناخت، اما من از اینکه پیرمرد را دوباره میدیدم خوشحال و تقریباً هیجانزده شده بودم بهخصوص که او ده سالی میشد که مرده بود.
کنارش ایستادم و گفتم: سلام، خوشوقتم.
گفت: سلام
گفتم: اینجا هیچوقت تغییر نمیکند.
گفت: ما هم همینجوری دوستاش داریم...»
حنیف قریشی، داستان «روزی روزگاری دیروز» چاپ شده در کتابی به همان نام
سلام و تولد مبارك خدمت ميرزاي خوش سخن . نوشته اي كه درباره آقاي خاتي بود فوق العاده بود . گاهي مسحور قلم شما مي شوم. زنده باشيد .
خوب اگه تولدته , من هم مجبور ميشم تبريك بگم ديگه !!
تولد؟!
گنجی باید بی رحمانه نقد شود؟
بعد از نگارش مطلب " گنجی قربانی خشونت یا محرک خشونت ؟" ، دوستان زیادی در این باره با من بطور شفاهی صحبت نموده تعدادی نیز لطف کردند و در وبلاگ نظرات خود را ابراز نمودند.
من خود واقف هستم که نوشته من با توجه به فضای احساسی موجود کاملا" غیر متعارف می باشد. اما ، دقیقا" این فضای انباشته از احساس بود که مرا وادار به نگارش مطلب نمود.
ورود به دنياي نيم قرن دوم زندگيتان مبارك
دنياي پر از ادراك و آرامش
گذشتن از همه حواسپرتي هايي روح
پيچ و تابهاي كوره راه ذهن
و سردرگمي هاي دل
تولدتان را تبريك ميگويم.