«این‌ها از هیچ چیز خبر ندارند، نمی‌دانند تو چه کله‌شقی هستی. بگذار دکترها هرچه دلشان می‌خواهد بگویند، بگویند بار سفر بسته‌ای، من که می‌دانم تو خیال نداری بروی و من را تنها بگذاری. آن‌ها علی‌حیدر من را نمی‌شناسند، ندیده‌اند وقتی نمی‌خواهی کاری انجام دهی هیچ‌کس حریفت نمی‌شود. تو رفیق نیمه‌راه نیستی، من هم خیال ندارم لباس عزا بپوشم. بلند خواهی شد و تمام این سرم و سیم‌ها را از تنت خواهی کند و با هم خواهیم رفت خانه...»
خانم


نظرات:

فكر مي كردم من تنها كسي هستم كه این سریال را می بینم...
این جمله اش :ین‌ها از هیچ چیز خبر ندارند، نمی‌دانند تو چه کله‌شقی هستی.
من را خیلی احساساتی کرد...
جالب بود .



صفحه‌ی اول