«اربابی به نوکری گفت عقب فرمان که می‌روی اگر چند دستور داده شد همه را با هم انجام بده، تا ارباب بیمار شده به دنبال طبیبش فرستاد که نوکر با افرادی چند بازگردیده. گفت این طبیب و آن یکی داروفروش که دیدم طبابت بدون نسخه نمی‌شود و آن دگری تابوت‌کش که ناگزیر جان از خوردن داروهایش به در نمی‌بردی و آن یکی قبرکن و نفر بعد تلقین‌خوان. چون ارباب به پرخاش برآمد گفت خودتون گفتین چند کارو با هم بکنم...»
قند و نمک، جعفر شهری،نشر معین


نظرات:

خودتون گفتيدددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



صفحه‌ی اول