«در مورد مواجهه با بیمارى مرگبار حرفى هست به این مفهوم که شما هرگز کاملاً برنمىگردید. وقتى به مرگ محکوم شدید، به نحو عمیقى دانش مربوط به فناپذیر بودنتان را با خود مىبرید. شما به خورشید یا به مرگ خودتان خیره نمىشوید. با اینکه چیزى از این تجربههاى دردناک و دراماتیک به دست مىآورید اما خود نیز از بین مىروید. چیزى در شما هست که دائماً قوىتر و عمیقتر مىشود و آن نامش زندگى است.»
سوزان سونتاگ، زن بودن یک کلیشه است، شرق
این حرفهای دهن پرکن هم کلیشهاند... مدتهاست که از چنین حرفهایی که تنها زاییدهی خیال ترسان از فناپذیری است حالم به هم میخورد.
يكي مي گفت تنها نتيجه توجه به مرگ اين است كه باد مي گيريم زندگي خيلي مي ارزه...نمي دونم .....همين.