«...یک روز حتی خواست تکهی هندی اسمش، میرا، را توی دفتر یادداشتش بنویسد. جهت حرکت قلم و توقفها و چرخشهای دستش برایش نامأنوس بود. در لحظاتی که فکرش را نمیکرد بایست خودکار را از روی کاغذ برمیداشت. اول طبق جهت فلشهای کتاب، از چپ به راست خط زمینه را کشید. بعد حروف را یکییکی روی آن نوشت. یکی از حرفها بیشتر شبیه عدد شد تا حرف. آن یکی تقریباً مثلث از آب درآمد. خیلی سعی کرد تا عاقبت توانست حروف اسمش را شبیه حروف توی کتاب درآورد. تازه هنوز هم مطمئن نبود درست نوشته باشد. هیچ بعید نبود بهجای میرا نوشته باشد مارا. چیزی که نوشته بود یک سری خطوط بیمعنی بود ولی با تعجب میدید که این کلمه در گوشهای از دنیا معنایی دارد...»
از داستان «جذاب»، کتاب «مترجم دردها» نوشته جامپا لیری، نشر ماهی
پشت جلد کتاب توصیف جالبی نوشته است. این روزها به هر کس میرسم پیشنهاد میکنم کتاب را بگیرد بخواند. داستانهایی آنقدر روان که احساس میکنی میتوانی هر روز شخصیتهایشان را بیرون حین خرید ماهی و سبزی ببینی.
خيلي دلم تنگ شده واسه خريد كتاب توي كتابفروشي هاي تهران! شما بخريد به جاي ما!