ناصرخان غیاثی کتاب «تاکسینوشت» را در حضور دیگران نوشت، هم در حضور مسافران برلینیاش و هم در حضور خوانندگان وبلاگش، بسیاری از تجربههایی که در کتاب هستند را قبلاً خوانده بودم ولی بازخوانیشان از روی کاغذ لذتی دیگر داشت. کتاب را یک نفس خواندم، اواسط ناامید شده بودم از پیدا کردن داستان محبوبم ولی دست آخر پیدا کردمش «زوریخ و کابل». نوشتههای ناصرخان را به این خاطر دوست دارم که درشان زندگی جریان دارد با همهی خوشیها و سختیهایش. در قلم و نگاه ناصرخان تنفر و انزجار هیچوقت احساس نکردهام و به جایش واقعبینی و در کنار آن توجه به لطایف زندگی و روابط انسانها؛ راست میگویند وقتی کسی تنهاست بیشتر ارزش عشق را درک میکند. میگویم بروید کتاب را بخرید و در یک بعدازظهر آرام بنشینید بخواندیش و کیفش را ببرید. راستی ناصرخان کاغذ هم پژواک دارد، پژواکی به بلندای تاریخ.
«- آشنایی با آدمهای جالب به آدم قوت قلب میدهد. آدم میفهمد که تنها نیست.
دست میکند از جیبش یک کتاب بیرون میآورد:
- اجازه دارم این کتاب را به شما هدیه کنم؟ هنوز تمامش نکردهام. بعداً یکی برای خودم میخرم.
خودنویساش را بیرون میآورد و در صفحهی اول کتاب مینویسد: برای نویسنده، مترجم و رانندهی تاکسی، همکار و هموطنم. به سرعت پیاده میشود و میپیچد توی کوچه. سیگار را از پنجره میاندازم بیرون و میروم...»
قسمتی از درآمد کتاب
به نام مهرآفرين
سلام حضرت ميرزا:
چشم .الساعه اطاعت امر مي شود.البته بعدازظهرهاي آرام پاييزي كم پيدا مي شود اين روزها.در ضمن ما كه وبلاگ حضرت عالي را مشاهده مي كنيم.بين تصوير برگ و آن 8 آبان 1384 يك فاصله بسياري مي بينيم.كنجكاوم بدانم آن وسطها چيست؟نكند ما چشم بصيرت نداريم.شايد هم به عمد است اين فاصله .شايد هم خطاي رايانه ايست.نمي دانم؟!
گاهی برايم جالب است که وبلاگی پيدا میکنم به اين قدمت و با نوشتههايی به اين جذابيت، مثل وبلاگ آقای غياثی، که اصلاً تا به حال نديده بودهام و نمیشناختهام.
شايد بشود يک جوری توجيه کرد: وبلاگستان خيلی بی در و پيکرتر از آن است که فکر کنيم. خيلی نوشتههای خوب در آن حرام میشوند و به مخاطبهای اصلی نمیرسند.
كاملا با نظرت در مورد كتاب موافقم. من هم كتاب رو يك نفس خوندم و در تمام طول كتاب حس مي كردم من هم توي اون تاكسي نشستم! جالب گفتي كه پژواك كاغذ به بلنداي تاريخه! ولي آدم هميشه نميتونه اون پژواك رو بشنوه! نه؟!
مرضیه بانو، قاعدتاً بایستی خطای مرورگر باشد، من که فاصلهای نگذاشتهام
ممنونم، خیلی خیلی ممنونم. شرمنده ام کرده اید آمیرزا. و البته بگویم که خوشحالم.