«... کمتر پیش میآمد که به اشیا دلبستگی داشته باشد اما در این میان ساعت جیبیاش را با عشق نگاه میکرد. مدتی با صاحبخانه سر نور چراغ برق که تا صبح روشن بود دعوا داشتیم، فرانتس چراغ نفتی خرید که نور دوستداشتنی به اتاق میپاشید. نور چراغ نفتی او را آرام میکرد و او با ظرافت خاصی نفتدان را پر میکرد، با فتیله بازی میکرد و هر بار چیز تازهای در چراغ کشف میکرد...»
کافکا در خاطر من، دورا دیمنت، ایران