عرض میشود در چهارچوب آن سفر ما در آتن به سر میبریم. به این نتیجه رسیدم قضیه حمار در مسافرتهای هوایی صادق نیست. ما را از تهران بردند وین، سه ساعتی در فرودگاهش کاشتند و بعد پروازمان دادند به آتن. نتیجه اینکه دیشب از نعمت خواب محروم بوده و بعد از کمی آتنگردی قدری گیلیویلی میرویم.
آتن همان است که بود، فرقی نکرده است. کمی برای المپیک تر و تمیزش کردهاند و فروشندگانش هنوز اصرار دارند سر بشریت کلاه بگذارند. کمی در بازار توریستی گشتم و یاد آتنگردی دو سال قبل کردم و در باب کفترهای آتن کشفیاتی نمودم، این حضرات درک نفرمودهاند انسان چه موجود خطرناکی میتواند باشد و بیست و چهار ساعته لای دستوپا وول میخورند، کمی خرده نان تقدیمشان کردم.
فراموشم شده است این حروف یونانی هر کدام چه صدایی میدادند و فعلاْ مشغول کشف رمز حروف مربوطه که تابلوها را تبدیل به معادلات ریاضی فرمودهاند هستم.
راپورت تکمیلی انشاءالله بعداْ تقدیم خواهد شد.
دمنوشت: و مهمتر از آن اینکه این بار تنهایی بسیار سخت است؛ کسی نیست با او ببینید، مبهوت شوید، بخندید. دختر جایت خالی است.
قدرشو بیشتر میدونی.تا میتونی با عمق خوش بگذرون که وقتی برگشتی حسابی تو لذت سفرت شریکش کنی:)
با کامنت میلاد یاد کتاب مرغ دریایی افتادم....
خوش بگذرد به شما میرازی توریست. راپورت هایتان باید خواندنی باشد. محروم مان مدارید و محرم مان بدانید.
خوش بگذره.
لاندا همون لام بود پی همون پ! دلم برای خیابون کیفیسیاک معبد زئوس و موزه ای که توش پر سنتور بود تنگ شده.یادت باشه شبای قشنگشو از دست ندی.
اتفاقا من چند روزي بود منتظر بودم تا سفرنامه شما شروع بشه.
آفرين پسرم! ولي اگه يك خرده بيشتر توجه مي كردي مي فهميدي اصولا تمام پرواز هاي دنيا خلاف قضيه ي حمار هستند. از نظر ارتفاع به پرواز ها نگاه كن! بهترين پرواز اونه كه افقي انجام بشه! خوش به حالت. يونان بايد كشور قشنگ و ديدني اي باشه. جاي ما هم ببين.