الان در بندر پاترای یونان هستیم. بنده هم در یک گیمنت سعی دارم از لای دودی که این ملت راه انداختهاند صفحهکلید و مونیتور را پیدا کنم ببینم چه خبر است، حداقل ارزان است. موسیقی گوشخراش هم هدیه گیمنت است. عرض میشود اکثر امروز را در اتوبوس سر کردهایم تا از آتن که در شرق یونان است بیاییم اینجا که غرب یونان است و سوار کشتی شده برویم ونیز.
سر راه جایی به اسم دلفی تشریف بردیم که قدری ستون مطابق معمول این مملکت داشت، اصولاْ یونان مهد ستونها است. سه تایشان طوری ایستاده بودند که گمان کنم قسمتی از دایرهای بودهاند به قطر مثلاْ بیست متر. در دفترچه راهنما نوشته بود هنوز معلوم نیست این بنا به چه درد میخورده است؛ فرمودیم نوابغ خب کلاه فرنگی بوده، فیلسوفان گرامی بعدازظهرها در اینجا قلیان کشیده سنگبنای منطق و فلسفه را میگذاشتهاند. اینها خیال میکنند جمهور را افلاطون کجا نوشته است؟ وسط میدان آتن؟
یک عدد پل آویزان عظیم هم مشاهده فرمودیم که وقتی فرمودم این که شبیه پل پارکوی است قدری سرکوفت از جانب عمرانی جماعت که تعدادشان کم نیست شنیدم. فرمودند بنده در باغ نیستم.
کشتی را از اینجا که نظاره میفرماییم کمافیالسابق عظیم است و قرمز، ما را هم هنوز راه نمیدهند. جالب آنکه شرط فرمودند اتوبوس را بشورید بیاورید داخل.
همین
دمنوشت: پست دیروز را که نوشتم سایت مشکل داشت و در نتیجه ابوذر متن ما را که ایمیل کردیم بالا فرستاد؛ بدین وسیله تشکر میشود.
چه هيجان انگيز و جالبه...كما في سابق منتظر ادامه مسافرتت هستيم..مخصوصا وقتي سوار كشتي قرمز شدي.. :)