دو روز است برلین هستیم. سه روز قبل در راه برلین چند ساعتی در مونیخ توقف کردیم. من قبلا مونیخ دو روز مانده بودم و در نتیجه قدری به مستحبات پرداختم. یک سر به موزه جواهرات خاندان سلطنتی مونیخ زدم و تعداد بسیار زیادی تاج و شمشیر مشاهده فرمودیم. در قسمت هدایای دریافتی روی دیوار یک فرش زیبای کاشان زده بودند.
سه چهار ساعت مانده به برلین، پلیس آلمان متوقف‌مان کرد و چند ساعتی معطل شدیم. می‌گفت تا حالا اتوبوس ایرانی ندیده است و باید منتظر دستورات باشد. بعد با اتوبوس بردمان به قرارگاه‌شان و ساک‌هایمان را از اتوبوس درآوردند و با سگ اتوبوس را گشتند. بعد گفتند هر کس ساکش را بگذارد مقابلش تا سگ بیاید بو کند. یکی‌شان هم عکس می‌گرفت. اینجانب از اینجا به دولت معظم آلمان اعتراض می‌فرمایم، آقا مگر ما قیافه‌مان به قاچاقچی مواد مخدر می‌خورد؟ تنها نکته مطلوب آن شب خود سگ بود، خیلی خوش‌تیپ و ناز.
برلین را زیر و رو کردم. از دروازه براندربرگ تا مجلس رایشتاگ و کلیسای معظم‌اش و ایستگاه چارلی و غیره.
دیوار برلین از دو دیوار نازک با فاصله بیست متر ساخته شده است که در آن فاصله نگهبانان کشیک می‌داده‌اند. دیوارها شاید هر کدام بیست سانت کلفتی نداشتند. رفته بودم بالای برج و نیم ساعتی دیواری را تماشا می‌کردم که تا هفده سال قبل بسیاری آرزوی گذشتن ازش را داشتند. موزه‌ی همان دیوار و ایستگاه چارلی (جایی که سه منطقه شوروی، انگلیس و آمریکا به هم می‌رسیدند) پر بود از خاطرات آن سال‌ها، ماشین‌هایی که به کمک‌شان از آلمان شرقی فرار کرده بودند و بسیار عکس‌های تکان‌دهنده‌ی دیگر. یکی از مشهورترین عکس‌ها عکسی است که از سرباز دولت آلمان شرقی حین فرار از برلین شرقی گرفته شده است.
موزه‌ای دارند به نام موزه یهود. موزه فقط به تاریخ یهودیان می‌پردازد و آدم مبهوت می‌ماند که چه قدرتی دارند که توانسته‌اند چنین موزه‌ی بزرگ و عظیمی در برلین بسازند. معماری ساختمان از خودش جالب‌تر بود. یک مداد بردارید و روی کاغذ چند تکه خط کج در امتداد هم بکشید، این می‌شود پلان ساختمان.
میدانی دارند که در زمان دوپاره بودن برلین خرابه بوده است. امروز چندین آسمان‌خراش با معماری متفاوت و دیدنی جای آن خرابه‌ها ایستاده‌اند. مرکز سونی مشهورترین ساختمان آن میدان است که درش به قول شاعر امواج موسیقی غرق‌تان می‌کند.
کمی بعد راه می‌افتیم برویم آمستردام. در راه شاید در هامبورگ توقفی داشته باشیم.


نظرات:

جدا پلیس علافتون کرد؟ چه کار ضایعی کردن، یک جایی سروصدا کنید. آمستردام رفتی علف فراموش نشود.


نشد که بشود، نه؟ حیف شد. توصیه ی آرش خان در آن بالا را از یاد مبرید در کافه شاپ های آمستردام.



صفحه‌ی اول