سر راه رم چند ساعتی در فلورانس بودیم. می‌فرمایند نیمی از آثار باستانی جهان در ایتالیا است و نیمی از سهم ایتالیا در فلورانس. قبلا فلورانس آمده بودم و مجسمه داوود را دیده و از ششصد و خرده‌ای پله‌ی کاتدرالش بالا رفته بودم. بقیه هم کلیسا بودند و موزه و ترجیح دادم در کوچه‌ها قدم بزنم و ملت را تماشا کنم. همه‌چیز شهر بوی کهنگی می‌داد.
در رم مانند رمی‌ها رفتار کن. یعنی هیچ چراغی مهم نیست، می‌خواهد سبز باشد، قرمز باشد، آبی باشد. اصولا ما ایتالیا را بررسی کامل فرموده بودیم فلذا بیشتر در پیازاهای مشهور و زیبای رم روز را شب کردیم، یک ساعتی در پیازا ناوونا، میدان محبوبم نشستم کار نقاشان را تماشا کردم.
آمدیم برویم واتیکان یکبار دیگر زیبایی کاتدرال سن‌پیترو را تحسین کنیم دیدیم خبری است و پاپ سخنرانی می‌فرمود. کمی به بیانات متین پاپ گوش فرا دادیم ولی چون آلمانی و ایتالیایی حرف ‌می‌زد هیچ نفهمیدیم. داخل هم نشد برویم.
به کلوزیوم سلام نظامی داده تشریف بردیم از اولین مرکز خرید تاریخ در همان حوالی بازدید به عمل آوردیم. گویا چند هزار سال قبل آنجا همه‌چیز می‌فروختند. یک دو سنتی تقدیم چشمه‌ی عشاق کردیم که باز هم گذارمان به رم بیافتد که آگاهان می‌گویند اعتقاد عمومی بر آن است. رم شهر زیبایی است ولی کمی شلوغ و کثیف است. آنجا زندگی جریان دارد ولی هیچ معلوم نیست چطوری است که سنگ روی سنگ بند است.
این ملت به چیزی به نام حریم خصوصی معتقد نیستند. آنقدر بلند حرف می‌زنند که رهگذران این طرف خیابان که سهل است آن طرفی‌ها هم باخبر می‌شوند این‌ها از چه صحبت می‌کنند. از دست اسپانیایی‌ها شاکی بودیم گیر از آن‌ها بدتر افتادیم. سرمان رفت.
از رم رفتیم میلان و امروز صبح پرواز کردیم به وین و الان در سالن ترانزیت فرودگاه وین نشسته با ابلهانه‌ترین کیبورد دنیا وبلاگ به‌روز می‌کنیم. امشب برمی‌گردیم وطن.


نظرات:

خب وينيد پاشيد بيايد اين جا.


سفرنامه ای بسیار زیبا است ای کاش در پایان مجموعه اش کنید


حال در اين لحطه‌ي تاريخي که به آغوش مام ميهن باز مي‌گرديد ممکنه براي بينندگان ما بفرماييد بعنوان يک "ميرزا" چه احساسي داريد؟
اصلاً شوخي نمي‌کنم ها! ;-)
آخر گفته‌اند که سفر آدم را پخته مي‌کند. شما درچه حاليد؟ نيم‌ پز؟ تمام پز؟ مغز پخت؟!...بگويم شعله را بالا ببرند؟ نبرند؟
مراسم "کيک پزان" تمام شده اما مختصري آتش اهورائي هنوز در اجاق باقي مانده...
"بفرماييد چه مي‌فرماييد"! :)


پس برويم سجده شكر را بجا آوريم كه شما ديگر دل ما را نمي آبيد بساط شادماني كيك زردمان را تكميل كردي ميرزا!


از عيد تا حالا منم با نوشته هاي شما مسافرت بودم خيلي عالي بود حيف عكس نداشت.


عالي بود ... با سفرنامه‌تون گمونم خيليارو با خودتون همراه كرديد ... از اينكه هنوز هم پيدا ميشن آدمايي كه زندگي رو به معناي واقعيش زندگي ميكنن و ازش لذت ميبرن خوشحالم ... جزء باقيمانده هاي نسلي هستيد كه مدتهاست منقرض شده..... رسيدن به خير


با ول‌گرد موافق‌ام. اگر عکس گرفتی حتما" بگذار که تکمیل بشه.


فلورانس...روياي كودكي و هنوزم.....


سلام
اسم اون میدون ناوونا است نه نووا

-----------
میرزا: فرمایش شما صحیح است، اصلاحش کردم. بگذاریدش به حساب عجله.



صفحه‌ی اول