عصر مراسم بزرگداشت رضا سید حسینی در خانه‌ی هنرمندان برگزار شد. انتظار نداشتم چنان استقبالی شود، تالار گفتگو لبریز از آدم بود و مجبور شدم تمام دو ساعت را سرپا بایستم. از اهل ادب هم بسیاری آمده بودند، از صالح نجفی و بهاءالدین خرمشاهی گرفته تا مدیا کاشیگر و بابک احمدی و اکبر گنجی. مراسم به همت علی دهباشی سردبیر بخارا برگزار شده بود و هر کس که رفت و نطق کرد از او هم تشکر کرد که «در نبود حمایت دولتی و نهادهای مدنی یک‌تنه برای اعتلای این فرهنگ تلاش می‌کند.». چند نفری سخنرانی کردند و چند نفری من‌جمله سروش حبیبی و عبدالله کوثری پیام فرستاده بودند. دهباشی نقلی کرد از خاطرات مکتوب سید حسینی، از آن‌روز که پرویز خانلری در بیمارستان فوت کرده بود. جمله آخرش به یاد ماندنی بود: «...فکر نمی‌کردم خانلری بمیرد ولی مرد.»
آخر مراسم خود سید حسینی صحبت کرد. ار خاطرات کودکیش در اردبیل گفت که چگونه در عوالم کودکی برای اولین بار شعری را از ترکی به فارسی ترجمه کرده بود و رفته بود روی میز سردبیر نشریه‌ای گذاشته و در رفته بود و فردایش در کمال تعجب در مجله ترجمه‌اش را دیده بود. از فرهنگ آثار گفت که چگونه ناراضی بوده که نسخه‌ای که داشتند سال‌های اخیر را پوشش نمی‌داده و از اتفاق همان روز که چند سال قبل به پاریس رسیده بوده ویرایش جدید فرهنگ آثار منتشر شده و «دیدم دریدا و فوکو و همه‌ی این اجغ وجغ‌ را دارد، خیالم راحت شد. خریدم و آوردم و گفتم آقا از اول.»
دست آخر چند بیتی از حیدربابا (دیوان ترکی شهریار) خواند، شعری آنقدر زیبا که حیفم آمد کاغذ و قلم نداشتم یادداشت کنم. حتماً پیدایش خواهم کرد.

دم‌نوشت: پیدایش کردم.


نظرات:

حیدربابای زیبا را سروش با ترجمه‌ی فارسی بهروز ثروتیان چاپ کرده. همان فروشگاه موسیقی نزدیکش، با صدای خود زنده‌یاد شهریار هم می‌توانید کاستش را پیدا کنید. عجیب دلنشین است. و آقای سیدحسینی بزرگوار... عجیب آدم مدیون‌شان می‌شود وقتی می‌خواند.
سرخوش باشید و پیروز.


كتابي هست تحت عنوان به همين سادگي و زيبايي . زماني كه تبريز دانشو بودم بهم معرفي كردند . از خواندنش لذت مي بريد .


نميتونم برات اس ام اس بزنم...نميگيري


خيلي دوست داشتم اونجا باشم،ولي نشد.كاش مفصل تر در مورد اين برنامه مي‌نوشتي.باز هم تشكر


در آينه دوباره نمايان شد
با ابر گيسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندي ؟



صفحه‌ی اول