بیر چیخایدیم دام تپنین باشونا
بیر باخیدیم گئچمشینه یاشونا
بیرگوریدیم نه لر گلمیش باشونا
من ده اونین گارلارینن آقلاردیم
این دو بیتی بود که رضا سید حسینی در انتهای سخنرانیش در مراسم بزرگداشتش خواند و قبلش گفت ترجمهاش نمیکند. دوستی پیدایش کرده و برایم فرستاده. ترجمهاش کار سختی است، ترجمه شعر سخت است.
کاش میرفتم بالای کوه
میدیدم قدیمش را، حیاتش را
میدیدم بر او چه گذشته است
و همراه برفهایش میگریستم
این بایاتی (بایاتی میشود دوبیتی ترکی) از منظومه «حیدربابا» (در اصل «حیدربابایه سلام») سروده استاد شهریار است. حیدربابا کوهی است نزدیک روستای خشکناب (روستای آبا اجدادی شهریار) در نزدیک شهر قرهچمن آذربایجان شرقی. حیدرعمواوغلی - از سمبلهای مبارزه میان مردم آذربایجان - مدتها در این کوه سنگر گرفته بوده است و علیه قوای دولتی میجنگیده است، بعدها جداییطلب شد و کمونیست و عدهای میگویند به دست میرزا کوچکخان کشته شد. هر کس که بود هنوز در آذربایجان یک قهرمان ملی شمرده میشود. میگویند شهریار «حیدربابا» را در رثای همین حیدر عمواوغلی سروده است، ولی کوه حیدربابا را خطاب قرار داده است، در حقیقت چه کوه و چه حیدر عمواوغلی یک سمبل هستند.
حیدربابا لحن حماسی دارد، کمتر آذربایجانی دیدهام که چند بایاتی از شهریار حفظ نباشد. شهریار ترکی بسیار غنی و سلیسی بکار میبرد و کمتر میتوان کلمه فارسی یا عربی در منظومهاش پیدا کرد، برای همین نسل ما مجبور است برای فهم بعضی بایاتیها دست به دامن نسلهای قبل شود.
دمنوشت: اگر کسی ترجمهی روانتری به نظرش رسید بنویسدش.
دونوشت دوم: متن سخنرانی رضا سید حسینی را اینجا بخوانید.
دمنوشت آخر: دو سه ترجمهی بسیار روانتر و دقیقتری در کامنتدونی نوشتهاند، پیشنهاد میکنم بخوانیدشان.
ميرزا جان دمت گرم و سرت خوش باد كلي حال ردم به ويژه از لينك صحبت هاي سيد حسيني
دوست عزيز و فرزانه ترجمه چيزي نيست كه آن را از سطر فارسي يا تركي به سطر ديگري در زبان برگرداند . در زبانها بعضي وقتها لحن و كلمه هاي مخفي وجود دارد كه آنها را حتما بايد ديد و شنيد . در اين شعر شهريار (كه باياتي هم نيست و باياتي نوعي دو بيتي در زبان تركي ست ) كلمه ها و آه ها و لحن ها و نفس هاي مخفي وجود دارد كه مي شود آنها را به فارسي در آورد فقط بايد آن گوشه هاي مخفي و خفته را در زبان مجاور پيدا كرد. موفق باشيد . ياشار احد صارمي.
آه اگر بار ديگر نصيبم مي شد كه بر پشت بام بروم
آه اگر مي شد
به سن و سالش نگاه مي كردم
به گذشته اش!
چه مي شد اگر مي ديدم چه بر سر شهر و ديار من آمده است ؟
آه اگر مي شد
من هم همراه برفش مي گريستم !
تصحیح مصرع اول بند: بیر چیخیدیم دام قیه نین داشنا - دام قیه: ( پشت بام صخره ای) صخره عظیمی است از کوه مانند شاخه درخت جدا شده و در زیر خود محوطه اتاق مانندی را تشکیلی می دهد که زمستان و تابستان پناهگاه رهگذران و گله بانان است. بچه ها هم بعضا بالای پشت بام آن رفته و از تماشای دورنماهای اطراف آن محظوظ می شوند. (دام قیه در سینه کوه و بالای دره در میان دهکده های شگل آباد و کلوجه قرار دارد)//مصراع آخر بند هم جا افتاده : قش دوندوران اورکلری داغلاردیم که فکرکنم اینجوری خونده می شه:
Giș dönduran yurekleri daĝlardim (قلب های یخ زده در زمستان را گرم می کردم)//منبع : کتاب حیدر بابا یه سلام (استاد شهریار)- بند 67 //بعد بنظرم در ترجمه به جای قدیمش اگه قدمتش را بذارین بهتر باشه.
من نفهمیدم . یعنی تو زبان ترکی اه و لحن رو میشه با حروف اورد ؟؟؟؟؟
احتمالا گذاشتن اين مطلب كه ربطي به قضيه كاريكاتور و توهين به آذري زبانان عزيز نداره ؟
---------
میرزا: به نظر شما چطور ممکن است مربوط باشد؟
ميرزا جان. اين مطلبي كه توي وي كي بود كمي با دانسته هاي من راجع به عمواغلي متفاوت بود ولي كلا خوب بود. راستي اگر اشتباه نكنم توي هزاردستان نقش حيدرخان را آن ابوالفتح صحاف ترك داشت.
نوشتن به ترکی آن هم با توجه به اتفاق های مانا و آن هم دقیقا روز دوم خرداد یه بوهایی می ده نه؟ شاید هم نده!
خب ببینم ترجمه اش چی می شود!!!!
یکی باران را ترجمه کند که خاتمی بلکه زیرش قدم بزند و زنده شود...
کاش مرض فراموشی مان خوب می شد...
من كه احساس مي كنم بو ميده!!D:
ترجمه ای که نوشتی درسته
ميرزا جان بهتر است به جاي كلمه قديمش از كلمه اي كه بيانگر آنچه برآن گذشته(من نتوانستم كلمه مناسب را بيابم) استفاده كني مفهوم بيت روشن تر خواهد بود.
در ضمن زبان تركي استفاده از آه و افسوس چنانچه در فارسي رايج است ,مرسوم نيست.اين ابيات بيشتر براي وصف زيبايي آنچه ديده و حس شده سروده شده تا بتواند ديگران را هم در لذت بردن از اين زيبايي شريك كند نه براي گوشه عزلت گرفتن و آه و فغان سردادن.
آن شعر در زبان شهریار اینگونه است:
بیر چیخیدیم، «دام قیه»نین داشینا،
بیر باخیدیم گئچمیشینه یاشینا،
بیرگوریدیم، نه لر گلیب باشینا
منده اونون قارلاریلان آغلاردیم.
قیش دوندوران، اورکلری داغلاردیم.
«دام قیه» اسم خاص است و نام صخرهای است کهنسال، و مانند همه تپهها و صخرههای کنار روستاها سرشار از یادها و یادمانها. ناشناس بودن آن صخره برای مردمان ناحیههای دیگر، و نیز ویژگی فولکولوریک شعر باعث شده است از ناحیهای به ناحیهای دیگر دگرگونی در زبان و بیان شعر پدید آید، تا شعر رنگ و بوی همان ناحیه را به خود بگیرد که در آنجا خوانده میشود، بدون دیگرگون شدن تصویرها و خیال نهفته در شعر. خیال نهفته در شعر اما بیان آرزویی شاعرانه است که در زبان فارسی با ایکاش بهتر فهمیده میشود. آرزوی آنکه شاعر روزی بر بالای صخره «دام قیه» برآید و به گذشتهها و بر آنچه بر او رفته است نگاهی دگرباره بیاندازد، تا ببیند چهها بر او رفته است. و همراه با آب شدن برفهای زمستانها بر آنچه بر او رفته است اشگ بریزد، تا شاید بتواند با اشگهایش بر دلهای سرد سرمازده گرمایی ببخشد. شاعری فارسیزبان میخواهد که آن تصویرها و آرزو و حسرت نهفته در جان شاعر را به شعر درآورد که خيال گرم کردن دلهای سرد سرمازده را در سر می پروراند. بیان فارسی آن میتواند چنین چیزی باشد:
ای کاش میتوانستم بر بالای «دام قیه» کهنسال برآیم،
بر روزگارانی که بر آن رفته است نگاهی بیاندازم،
تا ببینم چهها بر او رفته است.
من نیز مانند برفهایی که آب میشوند اشگ بریزم،
شاید بتوانم بر دلهای سرد سرمازده گرمایی ببخشم.
بر ستيغ کوه میگشتم فراز
يک نظر بر عمر رفته، ديده باز
تا ببينم آنچه بر سر برده راز
تا بگرييم برفهایاش را به هم