اگر زمان و مکان در اختیار ما بود
ده سال پیش از توفان نوح عاشقت میشدم
و تو میتوانستی تا قیامت برایم ناز کنی
یکصد سال به ستایش چشمانت میگذشت
و سی هزار سال صرف بدنت
و تازه در پایان عمر به دلت راه مییافتم
اندره مارول
زيبا بود. مثل هميشه
و شما هنوز اندر خم كوچه كه نه ! شايد كوزه معني بهتري داشته باشد گرفتاريد . بي تعارف
راستي "اگر زمان و مکان در اختیار ما بود"
اون موقع نمي رفتي كربلا ... نذاري عاشورا اين طوري بشه؟
به دلم راه يافتي ...
قابت اب و رنگی گرفته این چندوقت میرزا ... (:
اگه زیادی وقت داشتی فکر نمی کنی خیلیا برات ناز میکردن. اونوقت از سر بیکاری میرفتی طرفشون. همین زمانی که در اختیارته بسه برات. سعنی کن همین الان به دلش راه پیدا کنی تازه بازم مطمئنم که وقت زیاد میاری.
اون «اندره مارول» رو که اونجا نوشتی، نشانه خوداندیشی بوده یا دگراندیشی که سمبل خوداندیشی قلمداد شده؟
راستی این یارو کی بوده که اینقدر آرزوهای مشروط داشته؟
من تمام را صرف تنش مي كردم!
دل را رها مي كردم!
فکر کنم بالاخره ختم به خير شدی؛ یعنی کسی پيدا شد که پيهی آدمکردن تو را به تناش بمالد. اميدوارم به پايان عمر نرسيدهباشی، زمان زيادی لازم دارد اين «سفيد»!
میبینم که تقویم اردشیر رستمی در میان وبلاگنویسان علاقمندان فراوان داره...