خودشان به اینجا (هوانگ‌جو) می‌گویند جنوب ولی به نظر من وسط چین است. باری ما نتیجه گرفتیم در این کشور هر چه پایین‌تر بروید بانوان زیباتر می‌شوند. یعنی گمانم نژاد زرد در آسیای جنوب شرقی به کمال می‌رسد. به هر ترتیب در این شهر بسیار بیشتر از پکن و شانگهای حظ بصری می‌برید. ویژگی دیگر بانوان چینی آواز خواندن آن‌هاست. بسیاری‌شان حین قدم زدن یا راه رفتن آرام می‌خوانند و همه‌شان به گوش ما شبیه لالایی می‌آید. آن دختری که موهایم را کوتاه می‌کرد آن‌قدر زیبا می‌خواند که حیفم می‌آمد پیرایش تمام شود. موسیقی سنتی چین برای ما چندان مفهوم نیست ولی موسیقی پاپ که بدون مرز محسوب می‌شود و ساده است را می‌شود درک کرد. همه‌شان آهنگ متن کارتون‌های ژاپنی را به خاطر می‌آورند. دو سه کانال موسیقی مانند V مخصوص چین برنامه پخش می‌کنند و ورژن چینی اکثر برنامه‌های محبوب غربی را اینجا برگزار می‌کنند٬ مثل مسابقه‌های خوانندگی و غیره. کانال رسمی دولت CCTV است که ماشاءالله پانزده شانزده کانال است.
در مورد مائو راحت حرف می‌زنند و راحت فحشش می‌دهند. واضح و مبرهن است این حضرت در سال ۱۹۶۶ انقلاب فرهنگی کرد و دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها را بست که اساتید و دبیران و دانشجویان باید بروند در روستاها دوباره تحصیل کنند٬ این بار تحصیل دهقانی. می‌گویند بعد از انقلاب از بیکاری انقلاب فرهنگی را راه انداخت. مذهب و علم را سم می‌دانسته‌اند و می‌گویند همان زمان سنگاپور و غیره شروع کردند به پیشرفت و ما ده سال (تا سال ۱۹۶۷، مرگ مائو و پایان انقلاب فرهنگی) پس‌رفت کردیم. در آن سال‌ها که اندیشه زهر محسوب می‌شده است خفقانی حاکم شده بوده که نفرتی عمیق از مائو در دل نسل جوان آن سال‌ها و میانسال امروز پدید آورده است. این نفرت به نسل جدید نیز منتقل شده است و امروز مائو بیشتر یک نماد تاریخی است و نه یک نماد ملی و یا رهبر. در روزهای انقلاب فرهنگی گروهی بوده‌اند با نام گارد سرخ (یا ارتش سرخ) که از جوانان شانزده هفده ساله تشکیل شده بوده٬ این‌ها وظیفه‌ای جز تخریب نداشته‌اند و کارشان تخریب تمامی مظاهر مذهب و علم بوده است. آن معبدی که رفته بودیم برخی مجسمه‌ها سر نداشتند و تعریف کردند همان گارد سرخ به معبد حمله برده بوده و آن‌جا درگیری شدیدی بین آنان و دانشجویان رخ داده و کار به دبیر کل حزب کشیده و او دستور داده که معبد را به‌جای تخریب تعطیل کنند. امروز حتی کسانی هستند که علنا طرفدار تخریب مقبره‌ی مائو هستند.
ژاپنی‌ها را زیاد دوست ندارند. می‌گویند دو رو هستند و در ظاهر هزار بار به شما تعظیم می‌کنند و بعد سرتان کلاه می‌گذارند یا بین خودشان شما را تحقیر می‌کنند. تبت برای خود چینی‌ها هم جای اسرارآمیزی است و بسیاری آرزو سفر به تبت را دارند. سیسیلیا دو بار به تبت سفر کرده است و می‌گوید جز در لهاسا (مرکز تبت) در دیگر شهرها آنچنان که فکر می‌کنید جدایی‌طلبی رواج ندارد و حتی در دهات بسیاری عکس مائو را به دیوار خانه زده‌اند. در لهاسا است که به‌خاطر دالای‌لاما تب اعتراض و شورش وجود دارد. تبت فقیر است، فقیر نگاه داشته شده است. می‌گفت آن‌جا اکسیژن کم است و در نتیجه مردم بسیار آرام حرکت می‌کنند و ریتم زندگی بسیار بسیار کند است. می‌گویند تبت معادن بسیار زیادی دارد و از دست دادن آن برای چین بسیار گران خواهد بود، در ضمن بعد از آن نوبت ترک‌های چین می‌شود که می‌خواهند مستقل شوند و ترکیه‌ی شرقی را تشکیل بدهند. دولت سعی می‌کند چینی‌های شرق را بکوچاند به تبت تا بافت فرهنگی آن‌جا را عوض کند. از آن طرف چین هنوز با تایوان مذاکره می‌کند تا به وطن بازگردد، گویا حتی قبول کرده‌اند پرچم و اسم کشور را عوض کنند ولی تایوانی‌ها کوتاه نیامده‌اند.
آن‌قدر پرسیدم که بالاخره کمی از خط چینی سر در آورده‌ام. خودشان می‌گویند خط چینی یک هنر است، مثل ما که خوشنویسی داریم. این کاراکترها که می‌بینید هر کدام چند صدا هستند٬ یعنی مثلا خوانده می‌شود Mei و یا Nan و چندتایشان یک کلمه می‌شوند٬ البته بعضی وقت‌ها یکی‌شان هم یک کلمه است. ما همان روزهای اول خروج را به چینی یاد گرفتیم. دو کارکتر است٬ یکی شبیه به یک شمعدان و آن یکی شبیه یک مربع. کارکترها الفبایی نیستند٬ یعنی هیچ کاراکتری قابل تجزیه نیست که مثلا این جایش م است آن جایش ن. گویا حدود ده هزار از این کاراکترها دارند که کودکان تا پایان دبستان حدود سه هزار تای آن‌ها را که برای نوشتن معمولی لازم است یاد می‌گیرند. تازه این خط چینی ساده شده است. چهل پنجاه سال قبل کاراکترها را کمی ساده کرده‌اند و بعضی خط و خطوط را حذف کرده‌اند٬ نتیجه‌اش یک شکاف فرهنگی است چون نسل جدید نمی‌تواند کتب قدیم را بخواند. تایوانی‌ها و هنگ‌کنگی‌ها هم خط قدیم را بلدند و در چین دچار مشکل می‌شوند. خط قدیم از راست به چپ نوشته می‌شده‌ است ولی خط ساده جدید را چپ به راست. هر دو از بالا به پایین نیز نوشته می‌شوند. خط ژاپنی هم شبیه چینی است، یعنی این خط ار چین به ژاپن رفته است و بسیار کاراکترهای مشترک دارند ولی متفاوت خوانده می‌شوند. ژاپنی از راست به چپ و از بالا به پایین نوشته می‌شود. حالا یک خط الفبایی هم ابداع کرده‌اند که همان کارکترهای لاتین است و بالای بعضی‌شان حرکه‌ مانندهایی گذاشته‌اند. ولی این باز کافی نیست و مثلا Ma را شش جور مختلف می‌خوانند که معنی‌های متفاوت می‌دهند و هنوز برای این مشکل راه‌حلی ندارند. الفبای جدید بیست و شش حرف دارد و گویا اگر قرار باشد تمام اصوات‌شان را به حرف تبدیل کنند الفبایی چند صد حرفی خواهند داشت. کاشف به عمل آمد ر ندارند و بعضی حرف‌ها هم کم استفاده می‌شوند. مثلا ز دارند ولی Za را نمی‌توانند تلفظ کنند. خوانده بودم به خاطر همین تفاوت‌های مهم چینی‌ها سخت زبان دوم یاد می‌گیرند. بگذریم که کلا ملت چندان باهوشی نیستند.
امروز خبر خاصی نبود. رفتیم کارخانه ابریشم. چند دستگاه آن‌قدر با پیله‌ها ور می‌رفتند تا سر تار را پیدا کنند و بعد دسته‌های شش‌تای این تارها تابیده می‌شدند تا نخ ابریشم به دست بیاید. فردا برمی‌گردیم پکن.

دم‌نوشت: آن‌قدر در این مسافرت نوشته‌ام گمانم بعد از بازگشت مدتی روزه سکوت بگیرم. مثل همیشه هیچ هوس وطن ندارم. ها٬ دم‌نوشت پست قبل کماکان صادق است.

دم‌نوشت دوم: تآبا زحمت کشیده در مورد خط چینی چند خطی برایم نوشته بود که اینجا می‌آورمش: «... شما فرمودید که " کارکترها الفبایی نیستند٬ یعنی هیچ کاراکتری قابل تجزیه نیست که مثلا این جایش م است آن جایش ن." در این مورد باید عرض کنم که کاملا درست است که کاراکترها الفبایی نیستند اما تمامی آنها قابل تجزیه می‌باشند.
همان‌طور که ما در فارسی یا عربی یا حتی انگلیسی ریشه کلامات را داریم و با ریشه‌یابی معنایابی هم میسر می‌شود در چینی هم دقیقا این اصل پابرجاست. به عنوان مثال اگر شما کاراکتری را ببینید که معنای آنرا ندانید با استفاده از تجزیه آن کاراکتر (تجزیه به اجزای آوایی و معنایی) تا حدودی قادر به حدس زدن آن کاراکتر خواهید بود و لااقل به شما کمک خواهد کرد که بدانید که کاراکتر به چه ریشه‌ای وابسته است و معنای آن حدودا چیست (در مورد گیاهان است یا یک فعل است با چه ریشه ای هم خوانی دارد و الی آخر)...»


نظرات:

سلام میرزا جان
اولا امیدوارم بهت خوش بگذره و جای ما خالی
دوما آقا قالبت با اپرا مشکل داره و من همیشه نصف مطالبت رو نمی تونم بخونم.


ميرزا جان اميدوارم كه هنوز از سفرت لذت ببرى. حس ميكنم پيرو يكى دو مطلب بايد اظهاز فضل كنم وگرنه يهو فكر ميكنيد كه خداى ناكرده بنده گنگ هستم! به هر حال :
يـــــــك .
در مورد زيبايى بانوان عرض شود كه هر چه به جنوب برويم خانمها سبزه روتر و موهاشان َلخت تر ميشود. اما زيباترين دختران از استان "سى چوآن (چهار رود)" هستند كه دخترانش در عين سفيدى بسيار زيبايند. در ضمن اين استان در چيز ديگري هم شهرت دارد و آن غذاهاي تند آن است.
همانطور كه ميدانيد چين موطن 52 قوم هست و اكثريت با قوم "هــآن" ميباشد. اينها اغلب پوستي بسيار سفيد (كه رگهاي سرخشان به چشم ميآيد) و صورتي پهن دارند و از قرنهاى گذشته خود را زيبا ميدانستند و بالطبع به خاطر اكثريت بودنشان ايشان استاندارد زيبايي را بر اساس قابليتهاي فيزيكي خود در چين بنا كردند. پس امروز كه شما بانواني را ميبينيد كه در مراكز خريد سر و دست براي محصولات زيبايي سفيد كننده ("سشيدو" و"اوون") ميشكنند اين براي آن است كه سفيدي پوست ملاك زيباييست.
دو.
تركهاي (و ديگر) ساكنان شرق هرگز خواهان استقلال نخواهند بود علي الخصوص امروزه كه چين از همه جهت به جلو ميرود.
اگر خدا خواست و مسيرتان روزى به استان "شين جيان" و شهرهايي مانند "اورومچي" مخصوصا "كاشگر" در اين استاد افتاد خواهيد دانست كه اينجا به خاطر پيشينه ايرانيان در اين منطقه از معدود جاهايي در جهان امروز است كه ايرانيان هنوز از آبرو برخوردارند و اين مردمان ايران واقعي را ميشناسند. در كل 4 قوم هنوز از رسم الخط فارسي (و نه عربي چون "گ" و "چ" و "پ" دارند ) استفاده ميكنند و زبان اويغور به گوش چيزي مانند تركي و تركمني ميمآند و ساكنان اصيل آنجا فتوكپي برابر اصل خداداد عزيزي هستند. :)
در مورد زبان و خط چينى اگر آقا ميرزا اجازه بدهند به زودي در وبلاگ خودم بنويسم و دوستان اگر علاقه داشتند سر بزنند.

پ.ن
آقا ميرزا هنوز امتحان كردي كه ببيني ميتوني نوشته هاي روي اسكناسهاي چيني رو كه به خط فارسي نوشتن بخوني؟


ممنون از اظهار لطف و نظرت...مخلص


مثل همیشه هیچ هوس وطن ندارم...چرا؟


به مناسبت ورودت به چين،‌ شرق يه مطلب از چين زده كه به مطلب امروزت هم مربوطه:
http://www.sharghnewspaper.com/850614/html/world.htm#s470607


سلام اميدوارم همچنان خوش بگذره. بيشتر از محتوي نثرتون رو خيلي دوست دارم نثر خيلي سليس و شيريني داريد.
موفق باشيد


سلام ...
باورم نمی شه میرزا پیکوفسکی لینک ما رو زده تو وبلاگستانش... اونم با یه غافل گیری داشتم تو وب ها میگشتم سر از اینجا در آوردم . مگه میشه یه نفر یه مدت وبگردی کنه اسم میرزا رو نشیده باشه ...
مرسی از لطفتون خوشحالم کردین
باعث افتخاره که لینکتونو بذاریم .
برمی گردم ...



صفحه‌ی اول