این هتل چندمین ساختمانی است که میبینم طبقه چهار ندارد. یعنی از طبقه سه به پنج میپرد٬ مثل فرنگ که بعضا طبقه سیزده ندارند. طبق تحقیقات به عمل آمده به ما گفتند در چینی عدد چهار معنی مرگ میدهد (در چینی همهچیز گویا معنی دارند٬ اعداد٬ اسامی و...) برای همین عدد چندان محبوبی نیست. به عکس عدد هشت معنای ثروت میدهد و گویا بسیاری از این ملت پول زیادی خرج میکنند تا در پلاک ماشینشان چندتا هشت باشد.
بالاخره از آن هوای شرجی هوانگجو و شانگهای خلاص شدیم. الان در هتل پکن منتظریم بگویند بیایید برویم فرودگاه. از ترس ترافیک بعضا وحشتناک این دیار زود میبرندمان آنجا آنقدر بایستیم زیر پایمان چمن سبز شود.
در زبان چینی عدد چهار ميشود"Si 四" و تلفظش بسيار شبيه به كلمه"Si 死" كه معناى مرگ ميدهد است.
به همين خاطر در فرهنگ عامه چهار عدديست بدشگون درست برعكس عدد هشت يا نه كه هر كدام معناي خواست خود را دارند و بسيار خوش يمن هستند و پرطرفدار.
پس نتیجه میگیریم که ثروت برابر است با دوبار مردن.
اينجا الا آنقدر شرجي است كه اوضاع 4 است .
لينكيدمت !
دوست عزيز javad shokri
شكى در نقش پررنگ خرافات در زندگيشان نيست اما در چند مورد بسيار با ايران و ساير جوامع فرق دارد و اين خود وجه تمايزى عجيب سود ده است كه باعث پيشرفت ميشود. دلايل پايين اشاره كوچكي است به اينكه چرا "جمهورى خلق چين" به جلو ميرود (و ما به عقب):
1- كاليبر كمتر در بعضي از اجزاى بدن كه سخت كوشي را گارانتى ميكند.
2-در جامعه چيني تعداد قابل تشخيصى از شهروندان به شغل شريف دزدى مشغولند درست برعكس ايران.
3-نداشتن غرور بيجا در مورد تاريخ و فرهنگشان و عدم پاره كردن همان عضو شريف.
4-قانونمندى. هرچند كم اما قانونمند.
5-عدم استفاده چماق توسط سران و دولتمردانشان.
6-وامانده ردپايي ناچيز از كمونيسم اصيل در سيستمهاشان.
آورده اند كه نويسنده اين وبلاگ يعني ميرزا خان پيكوفسكي به ديار فرنگ آمد و شد دارد و مشاهدات خويش را در اينجا ثبت ميكند وبر آن شديم كه بياييم و سياحتي كنيم.دست مريزاد!
البته ناگفته نماند من در ايام عيد در پي وبلاگ گردي هاي بي امانم وبلاگت را يافتم و پست ها رو يكي پس از ديگري دنبال ميكردم.همان تور اروپا...
ناگفته نماند كه از خواننده هاي هزارتو هم هستم كه بسي مايه انبساط خاطرم هست...گفتم كمال قدر نشناسي هست كه بعد از اين همه مدت كه به اينجا رفت و آمد داريم يك خط هم كامنت نگذاريم!
فعلا تازه در جريان سفر جديد قرار گرفته ام.ته دلم كمي بفهمي نفهمي قند آب ميكنند كه يه سفرنامه نخونده و تازه دارم...تا دلت بخواهد سفنامه خوندم و اين چند روز تعطيلات هم جون ميده آدم لم بده و سفرنامه بخونه..
تا بعد....
يك چيز جالب كشف كردم اونم اين كه دقت كردين هركس اين جا رو مي خونه و مي آد كامنت بزاره به سبك خودتون حرف مي زنه؟؟؟؟؟؟ انگار خاصيت اين جور حرف زدن اينه.منم امتحان كردم همين نتيجه رو داد. سفر كه معلومه خوش گذشته...انشا لله خدا نصيبه ما هم بكنه!
در ضمن اين سفرنامه هايي كه مي نويسيد ارزششان زماني چند برابر مي شه كه اونجا رو از نزديك ببيني....مثلا من سفرنامه ي اروپا رو كامل خوندم و وقتي رفتم ايتاليا همه چيز برام آشنا بود.... جدي مي گم! اين كه اين ملت مثل ساير ملل اروپا نيستند و....
عجبا.
مردم به چه چيزايي اهميت ميدن
خدمتتان عرض شود كه ما اين سفر نامه را هم كامل خوانديم و بسي بهمان چسبيد گويي خودمان آنجا را از نزديك سياحت كرديم بازهم دست مريزاد!
با اجازه آ ميرزا خان پيكوفسكي ميخواستم اينجا چند خطي بنويسم خطاب به دوست گرام جناب تــآبا:اگر ممكن است نويسندگان وبلاگ را از ممالك ديگر مانند پرشين بلاگ و بلاگفا را هم داخل آدم حساب كرده و اجازه دهيد دو سه خطي كامنت در كامنت داني بياندازيم.مگر ما چه گناهي داريم كه اينگونه تبعيض قائل ميشويد.نكنه نشاني از كمونيست است و ما نميدانيم!
اميدوارم به دستشان برسد.
لطف عالي مستدام!
متاسفانه بویی میآید که بر شامه دوستان بس آشناست.
سلام...نمي دونم اين ها با اين همه خرافات چطور اين همه پيشرفت كردند