عصر همراه گروهی از دوستانم دو ساعتی میهمان دکتر سروش بودیم. منزل دکتر سروش با وجود اینکه در منطقه نسبتاً اعیاننشینی است بسیار ساده و بیتکلف بود، نه زرق و برقی، نه تجملی، چند تکه فرش ساده و مبل معمولی و چند عکس خانوادگی بر در و دیوار. دو پسرش هم همراه ما پای صحبت پدرشان نشستند و همانطور که میگویند فرزند بزرگ دکتر، سروش دباغ، کپی جوان خود دکتر به نظر میرسید. برایم جالب بود که دکتر سروش اول خواست همه خود را معرفی کنند. بعد از آنکه همه پرسشهایشان پرسیدند آرام با کلامی شیوا پاسخ داد. من تا امروز صدایش را نشنیده بودم، صحبتش هم مانند نثرش شیرین است. در طرز برخوردش هیچ تکبری حس نکردم.
دین چندان مسأله من نیست و چندان دقیق مباحث روشنفکران دینی را دنبال نمیکنم و اگر هم هر از گاهی مقالهای بخوانم بیشتر از سر کنجکاوی است تا نیاز. برای همین در جلسه چیزی نپرسیدم و به پرسش و پاسخهای دوستان و دکتر گوش دادم. گویا قرار است متن جلسه را (یا بخشهایی از آن را) در سایت خود دکتر سروش بگذارند. باز حرفهایی را که برایم جذابیت داشت اینجا نقل به مضمون میکنم و البته فکر میکنم بیشتر به درد افرادی مثل خودم بخورد تا کسانی که مطالعات دکتر سروش را از نزدیک دنبال میکنند.
بحث اول انجمن حجتیه بود. پرسیدند آیا واقعیت دارد این انجمن باز فعال شده است و حتی در انتخابات سال قبل نقشی مؤثر داشته است؟ دکتر پاسخ مفصلی داد، از گذشته انجمن حجتیه قبل از انقلاب که شکل گرفتند تا با بهائیت مقابله کنند و افرادی تربیت کرده بودند که تخصصشان جدل با بهائیون بوده، از شیوههای نفوذشان به مجامع بهائی، از ایمانشان به اینکه بهترین کار در آن عصر عضویت در حجتیه بوده، از جدا دانستن دین در حکومت به دلایل سنتی که امام زمان خود باید بیاید حکومت کند و ما را چه به حکومت. میگفت سالهاست دیگر با آنان ارتباطی ندارند ولی با توجه به جو حاکم بر آن انجمن و نوع انسانهایی که در حجتیه بودند بسیار بعید میدانست که آن انجمن به فعالیتهای سیاسی، آن طور که شایع است، پرداخته باشد.
بخش دوم صحبتهایش در مورد مهدویت بود. تا آنجا که من فهمیدم دکتر سروش از مسأله مهدویت گذر کرده است و میگفت هیچ دلیل تاریخی بر قضیه غیبت در دست نیست و تمام دلایل کلامی است. از طرفی این مسأله با خاتمیت در تضاد است. میگفت شیعه امامان را به مرتبه پیامبر رسانده است و فقط از اطلاق لفظ پیامبر خودداری میکند و این نافی خاتمیت است. او هر چند قائل به تجربه نبوی و امثالهم است ولی معصوم بودن امامان را انحراف میدانست. اعتقاد داشت نفی مهدویت به ایمان و توحید کسی ضربه نمیزند و در بهترین حالت مهدویت یک حالت نمادین دارد که اعتقاد به آن یک مسأله شخصی است. بحث حدیثهای متواتر پیش آمد و گفت حداکثر دو سه درصد حدیثهای نبوی متواتر و قابل اعتماد هستند و برای احادیث نقل شده از امامان هیچ اعتباری قائل نبود و بر این تأکید داشت احادیثی که اسامی امامان را یک به یک عنوان میکند را بیاعتبار میدانست. میگفت برای همین مسأله مهدویت مورد سب و لعن قرار گرفته است و همین رسم را در شیعه تقبیح مینمود که آمدند این رسم سب و لعن را راه انداختند و امروز وقتی عالمی به خارج میرود مورد سؤال قرار میگیرد که چطور شما عایشه، همسر پیامبر و امالمؤمنین را ناسزا میگویید و آنجا مجبور میشوند حاشا کنند و وقتی برمیگردند اینجا نیز آن عقبنشینی را حاشا میکنند و این فقط در مملکت ماست که خود حرف غلط میگوئیم و برای خودمان کف میزنیم، انگار آنسوی مرز چیزی وجود ندارد.
قسمت آخر جلسه در مورد دیگران بود. پرسیده بودند آن برخورد با دکتر نصر که «روزگاری از دفتر فرح پهلوی با تلسكوپ اشراق به دنبال امر قدسی در آسمان حكمت خالده می گشت» صحیح بوده است و اینها آیا یک سری تسویه حسابهای شخصی نیستند که دکتر قاطعانه رد میکرد و میگفت با دکتر صدر هیچ مسأله شخصی ندارد و اوست که با قصد سیاسی میخواهد به کشور بازگردد (و یا در حقیقت دارند علمش میکنند) و میگفت که جوابیهای بر مقاله بابک احمدی (در آخرین شماره نشریه مدرسه) خواهد نوشت که آنجا صورت مسأله عوض شده است. بحث به بسیاری کشید، از فردید یاد میکرد که حداقل چیزی که در موردش میشود گفت این است که آدم کژی بود و میگفت اندیشهاش هنوز جان دارد و پیروانش هم مانند خود فردید هستند. از حداد عادل که اوایل انقلاب به سروش پناه برده است که خسته شدم از بس توهین کردند که تو (حداد) شاگرد نصر هستی تا امروز که خود حداد زمینهساز بازگشت نصر است. از روحانیون مدعی گفت که خیال میکنند مباحث مدرن را میفهمند ولی تهیدستانی بیش نیستند و کارشان پریدن به این و آن است و هیچ چیز تولید نمیکنند و حتی اگر بخواهند هم حداکثر تفسیری ساده بر یکی دو روایت خواهد بود.
زبانش تند است و اگر لازم باشد میتواند با کلام کسی را خرد کند ولی حتی وقتی تندترین نقدها را از عقاید یا انسانهای به زبان میآورد برافروخته نمیشد، حداکثر از سر تأسف سری تکان میداد. از آن سبک سخنورانی نبود که شنونده برایشان حکم گونی برنج دارد، به خاطر میسپرد که چه کسی چه پرسیده و وقتی حین بحث به بخش مورد سؤال کسی میرسید رو به همان فرد میکرد و پاسخ میداد. به زودی به خارج بازخواهد گشت که گویا اینجا عرصه را برایش بسیار تنگ کردهاند.
از صحبتهایش، منطقشان و طرز نگریستش به مسائل استفاده بردم، هرچقدر هم که خاستگاه فرهنگیم و چهارچوبهای فکریم متفاوت با او باشد.
...
احتمالا آن نام ، "دكتر نصـــر" است.
نصر است ميرزا جان نه صدر.
اول نگاهي كردم و خواستم رد بشوم‘ بعد اين لينك آبي توي چشم زد. گفتم سروش چه چيزي درباره ي صدر (كه اول فكر كردم محمود صدري را خواسته اي بگويي) گفته. كه ديدم اين ها همه درباره ي نصر است.
راستي در مورد حق كپي رايت فكر كردم ديگر گفتن ندارد (نزد وبلاگ نويسان) چون مثل شعر حافظ اظهر من الشمس است كه اين بيان (وحدت نمودن) متعلق به جنابعالي است.
سادگي و بي تكلفي هنوز هم براي شما ارزش است؟ هنوز هم زرق و برق را از نشانه هاي زر و زور و تزوير ميدانيد؟
---------------------
میرزا: از قضا من خود زندگی پر زرق و برق را دوست دارم. آن جمله فقط یک توصیف بود بی هیچ داوری.
ميرزا جان دكتر سيد حسين نصر* ... در ضمن كاش ما هم توفيق داشتيم ايشون رو از نزديك و بصورت جمعي ببينيم ... راهمان نمیدهند ولي!
چقدر دلم می خواست می بودم...
بنظرم اينجا: «از حداد عادل که اوایل انقلاب به سروش پناه برده است که خسته شدم از بس توهین کردند که تو (حداد) شاگرد صدر هستی تا امروز که خود حداد زمینهساز بازگشت صدر است» اشتباهی روی داده است. «صدر» بنظ غلط است منظور «نصر» (دکتر سيد حسين نصر) است.
اسم وبلاگتان توجهم را جلب كرد. و بعد كه آمدم و خواندم دلم خواست كه من هم بودم. اما من سوالاتي دارم كه خيلي دوست دارم بپرسم. و شما جلسه را بسيار خوب توصيف كرديد.
موفق باشيد
اشتباه تایپی که چند جا نام دکتر نصر را صدر نوشته بودم اصلاح شد. خوابالودی را چه دیدید؟ ممنون.
جالب است که من هم تازه همین چند وقت پیش برای اولین بار صدای سروش را شنیدم. آن هم کجا؟ در یک فیلم مستند این خارجیها!
(البته لابد خیلی جوینده نبودهام!)
پسر اين كه اون بالا نوشتي خيلي ترسناك بود مخصوصا اينكه كامنتدونيش بسته بود ... خيلي ترسيدم
استاد عزيز
پست بدون كامنت مثل اتاق بدون پنجره هست
آخه چرا اين كارو ميكنين؟
آهان مشخصات يادم رفت!
حيف از سروش كه دينش را به بادداد.
او مي توانست دانشمند تاثيرگذاري باشد اما با رويكرد جديدش به اهل سنت و تسلك به فرقه باطله و دوري از معادن علم و حيات حقيقي خود را و علمش را ضايع نمود
باورم نمي شد كه سروش اينقدر عوض شده باشه!خيلي عجيبه.
چرا ورود به سايت دكتر سروش حاجب و دربان يافته و بدون يوزرنيم و پسورد نمي شود وارد سايتشون شد؟ چرا؟
نه اینکه برای احادیث نقل شده از ائمه اعتبار قائل نبود. بلکه احادیثی که اسامی امامان رایک به یک عنوان می کند را بی اعتبار می دانست
------------------
میرزا: پس من اشتباه برداشت کرده بودم. اصلاحش کردم. ممنون.