اشک‌هایش بی‌صدا می‌ریزند. با پشت دست هر چند لحظه رد اشک‌ها را از صورتش پاک می‌کند. موهای همیشه پر پیچ و تابش صاف و لخت، غمگین شده‌اند. چشم‌هایش از گریه قرمز شده‌اند، صدایش می‌لرزد، دست‌هایش می‌لرزند. نشسته روی صندلی زانوهایش جفت است، پاهایش کمی دور از هم. نه که خبری باشد، نه که کسی چیزی گفته باشد. داشت از شیشه بیرون را نگاه می‌کرد یک لحظه گریه‌اش گرفت. کسی هم نیست که هق‌هق‌هایش را از او پنهان کرده باشد ولی ساکت گریه می‌کند. شاید هم چون کسی نیست سرش را بگذارد روی شانه‌اش راحت اشک بریزد.


نظرات:

آخر گريه شان را در آورديد ميرزا ؟


دو جمله ی اول را به آواز خواندم و پا به پایش گریستم.


God Damnnnnn!


ئه سرين يعني اشك، گفته بودم نه؟
------------
میرزا: نمی دانستم.


اشك ريختن ، گريه كردن !!
پيش رو ، گامهايت را بلند و محكم بردار
اشك نريز و آ،گاه كه تنهائي نيز اشكهايت را پنهان كن
وجود بي آلايشت اشك ريختن نمي خواهد.


بود و نبودشان هم فرقی نمی کند
میرزا،
شانه ها را کرم زده است!


خیلی با هوش است ، هم با تو هم دردی می کند هم زیرکانه خودش را لوس می کند ، چقدر شبیه توست میرزا !


بهترين شونه براي هق هق زانوهامه


خب من اين حالت را خوب مي شناسم


Excellent article, keep the good work. I am at present working using a brand new venture using the aim connect the fashion industry in a single forum. I truly appreciate your work.


Outstanding guide, maintain the wonderful work.



صفحه‌ی اول