مثل حرفزدنش نامهاش هم از وسط شروع میشود. نه از وسط کاغذ، از وسط فکرهایش. میتوانم تصور کنم انگشت اشارهاش را مثل همیشه گذاشته گوشهی لبش، با خودش حرف زده. بعد یادش افتاده قرار بوده بنویسد و ادامه حرفهایش را روی کاغذ نوشته. عجیب نیست برایم که جملهی اولش پرسیده مگر نگفتند گلوله بد است؟ بعد هم یادش افتاده حق مؤلف و برداشته این طرف گلوله و آن طرف است دو گیومه کوچک اضافه کرده است. یعنی باید همهجا حواسم به این آقای مؤلف باشد که حقش را نخورم؟ خب این را ننوشته ولی حتماً از ذهنش گذشته است. جملههایش بیچفت و بست هستند، به هم بند نیستند. راحت جا عوض میکنند. آشفتگیشان شبیه هیجان خودش است، به خصوص وقتی میگوید باید رفت بیرون داد زد جنگ بس است، بعد هم عصبانی شود از خندههای ما و بگوید همهتان گول خوردهاید. آخرش نوشته اصلاً تو خوبی؟ امضای خوشخطی هم زده، آی آنیتا را کمی بیشتر از همیشه کشیده است.
ابراز وجود فقط الآن
حرفی ندارم
جناب ميرزا ي كبير ما اگر حرف خصوصي داشته باشيم به رد كلامي بايد اين وسط جار بزنيم يا راه ديگري من باب اين قضيه ديده شده فرمانده ؟ گمانم حواله ام كني به بابا جي ميل نامه رسان ...
---------------
میرزا: مگر جی میل چه مرگش است؟ مرقوم بفرمایید: پیکوفسکی روی جی میل
اضافه شدن رنگ آبی کاشیگری به همراه نقش مربوطه را تبریک ویژه عرض می کنم
او را بدهید تا ما دار بزنیم!
مانند همیشه زیبا و خواندنی.
به روزم.
کمی طول کشيد تا سرکار خانم آنيتا خانم را به رسميت بشناسيم. پيرمرد دعاگوست احياناً...
میرزا! اینجا انقد همه خوب مینویسن برات، مثل خودت، که آدم نمي تونه با این قلم الکنش بکامنته برات. فقط میآد میگه: مبارکه!
از قرار آنقدر مثل من تحویلش نگرفتی ، خودش آمد طرفت برایت نامه نوشت حالا این که یک کم دیر یاد احوالپرسی افتاده تقصیر خودت است
حالا راستی تو خوبی؟
هي فكر كردم آخرش مي رسم به اسم ايرما!
گمونم خودت بهتر می دونی و نیازی به گفتن نیست، در نوشتنت همواره صمیمیت و ژرفای زیادی است. خیلی دوست داشتنی می نویسی و توانایی ات در آفریدن فضاهای صمیمی و گرم (حتا اگر کانادا باشی!:))ستودنی است. توصیفت از نوشتن آنیتا خیلی زیبا بود و طبیعتا قدرت نگاه و حجم و شکل دادن به تصوراتت...
گمانم از خود حضرتت ياد گرفته باشد كه چه و چه جوري بنويسد . نويسنده شدنش ممكن الحصول است اگر واقعا وجود خارجي داشته باشد و دم پر تو باشد ميرزا ؛