کم برگردان، فکر کنم زیاد شد؛ در را بست... یک دو سه چهار، حالا صدایش آمد، گفتم زیاد شد، برعکس بچرخان. صبر کن ببینم، ای بابا الان که صدای شکستن آمد بعد پارچ افتاد. نخیر باید خودم بیایم تنظیمش کنم، میکائیل بیا اینجا بایست از لای ابر نگاه کن بیین کی درست میشود. بعد میگویند جبرئیل چرا این همه سرش شلوغ است. اگر دستم بهش نرسد، هی میگویم دست به این پیچ صدا نزن اسرافیل. آن دفعه هم خورده بود به پیچ زمان یک میلیون سال یک ربعه تمام شد. گیج است، گیج.
(:
میرزا جان ، به جبرئیل بگو این اسرافیل تا روز قیامت بیکاره. به همین خاطر به هر چه دستش برسه انگولک می کنه. دلم به حالش می سوزه.
:)
واقعا" گیجن این فرشته ها!!!!
ولی اون بدبختها که گناهی ندارن...ملت گیج ایزان اونا رو هم گیج کردن!!!!
قشنگ بود.
بیچاره اسرافیل! مگر چه می شود؟!
بگذارید این بنده ی خدا هم نفسی بکشد.
آن سری هم که به پیچ زمان خورده بود کلی کیفورمان کرد. یک میلیون سال که همیشه نباید یک میلیون ساله تمام شود. نه؟!
گذران زمان توان درك آن را از آدم مي گيرد!
و ياد آوري آن سردر تهوع آور!!!!!
امتحان كن؟
http://ghoneyrestan.blogfa.com
قنیرستان کشوریست در ناکجاآباد.
هرگونه تشابه با کشورشما به ما ربط ندارد!
ژس شوخی با مناسبات حاکم برآن خالی از لطف نیست.
چه فايده! اسرافيل در صور دميد و همه گوشهايشان را بسته اند. به جاي پيچ صدا بايد پيچ گوش ما را تنظيم كند:)
پیچ خوردیم . به مقدسات قسم . میرزا که یخ وبلاگهای لکنت زبان گرفته فارسی را شکستی توی این زمستان سمج . بل که ترکاندید قربان