- پیرمرد چهاش شده است؟ الان دیدم گربه حنایی را زده زیر بغل پلههای برج فلک را میرود بالا. یک پله میگوید «باش» پلهی بعدی میگوید «پس هستم». یک حرفهایی از «قائم بالذات و بالغیر» هم آن وسط میگفت.
- چیزی نیست، افسردگیاش دوباره برگشته. باز هم نمیداند بالاخره هست یا نیست. چند روز بعد خوب میشود.
صفحهی اول