مونترال چه خبر؟ سلامتی‌. زیاد خبر ندارم. آدم‌ها مشغول کار و بارشان هستند. البته می‌دانم بهار آمده است، یک ماهی می‌شود که بهار آمده است. آن اواسط هوا بفهمی نفهمی بهشتی شد. یعنی نه سرد نه گرم. این هفته باران گرفت و عصرها کت سبکی دم دست باشد خوب است چون باد این شهر شوخی بردار نیست. امشب با همسایه‌های جدیدم آشنا شدم. یکی‌شان به نمایندگی همه آمده بود از لای بوته‌ها زل زده بود بهم. گفته بودند چون نزدیک کوه یا همان تپه هستی راکون زیاد خواهی دید. خب دیدم و از آشنایی‌شان بسیار خوش‌وقت شدم. سنجاب‌ها هم سلام می‌رسانند. کیفی دارد وقتی می‌بینی یکی‌شان مثل فشنگ از پشت خانه خودش را می‌رساند بالای درخت، آخر اصلاً کسی با تو کاری دارد مگر؟ یک دوچرخه خریدم. هر روز منتظرم عصر بشود بروم برای خودم بگردم. محله‌های سرسبز مونترال و کنار رودخانه و خیابان‌های شلوغ وسط شهر و بندر قدیمی و خلاصه هر جا که هوس کنم. فستیوال‌های مونترال آرام آرام باید شروع بشوند. گمانم اول فستیوال جاز است و بعد فرمول یک و یک قطار فستیوال توریست‌خفه‌کن. یکی هم امروز شنیدم: فستیوال آبجو. خلاصه زندگی مثل همه‌جای دیگر در جریان است.



صفحه‌ی اول