- گربه حنایی را برداشتی؟
- برداشتم.
- تاس‌ها را برداشتی؟
- برداشتم.
- چرا داری یادداشت برمی‌داری؟ تو هنوز داری یادداشت برمی‌داری؟ به تو تا نگفتند بس است ول نمی‌کنی؟ جلسه‌ی هفته‌ی پیش بود گفتم گزارش بنویس. از آن موقع داری می‌نویسی؟
- خوشم آمده. مثلاً ببین اینجا نوشتم پس‌گردنی به اسرافیل زدی که جلو پیرمرد گفت تاس.
- ملعون. حالا مجبوریم این‌ها را ببریم ته باغ چال کنیم که پیرمرد یک موقع هوس بازی نکند تاس بریزد باز دنیا خلق کند. یک بلایی سر آن پدرسوخته بیاورم من را از تخته‌نرد محروم کرد. سر تا ته همین یک دلخوشی را داشتم.
- گربه را برای چه می‌بریم؟
- خواستم حین رفتن یک چیزی باشد مشغولت کند، مغزم را با چرت و پرت گفتن نخوری.



صفحه‌ی اول