- کو پیرمرد؟
- رفته لب حوض باغ آبی به صورتش بزند.
- قلیان کنار مخده‌اش گذاشتی؟ انار دانه کردی؟ صفحه‌ی بنان را آوردی؟
- نگران نباش. بروم گربه حنایی را بیاورم، کجا خوابیده؟
- روی عبای جبرئیل. باز یک هفته قرار است عطسه کند ملک مظلوم.
- امشب که شبش این همه طولانی است، خیال می‌کنی پیرمرد باز قصه بگوید برایمان؟ بگوید گل به صنوبر چه کرد؟
- می‌گوید، می‌گوید. فعلاً صفحه را بگذار بخواند یاد یار مهربان آید همی، بپیچد صدایش در باغ.



صفحه‌ی اول