شما البته یادتان نمیآید. یک وقتی بود تلفنها معلوم نبود به کجا وصلاند. یعنی کسی که سیمها را کشیده بود یادش رفته بود یک جایی بنویسد چی را به کجا کشیده. برای همین گوشی را بر که میداشتی خود تلفن سر خود تو را به یک جایی وصل میکرد. یعنی قضیه مبتنی بر شانس بود. برای همین اولین چیزی که مردم از هم پای تلفن میپرسیدند این بود که آنجا کجاست. اگر درست بود که هیچ، اگر نبود هم فرق خاصی نمیکرد. یک کم گپ میزدند و یک چیزی برای صحبت پیدا میکردند و بیخیال تماس اصلی میشدند. این طور بود که آدمها تمام روز داشتند با آدمهایی که کارشان نداشتند در مورد چیزهایی که لازم نبود صحبت میکردند. ما این وضع را دوست داشتیم. فکر میکردیم چه دنیای جالبی. البته اصلاً نمیتوانستیم فکر کنیم حالت دیگری هم ممکن است.
بسیار عالی بود