«...سفرها قابلهی افکارند. مکانهای اندکی به اندازهی هواپیما، کشتی یا قطار در حال حرکت منشأ گفتگوهای درونی هستند. گویی همبستگی غریبی میان چیزی که مقابل چشممان قرار دارد و افکار درون ذهنمان وجود دارد: گاهی افکار بزرگ به مناظر عظیم نیاز دارند و افکار جدید به مکانهای جدید. ظاهراً افکار درونی که به درجا زدن گرایش دارند با گذر سریع مناظر به تحرک در میآیند. شاید ذهن زمانی که باید بیاندیشد از فکر کردن باز میایستد. این کار همان اندازه فلجکننده است که مجبور بشویم ناغافل لطیفهای بگوییم یا لهجهای را تقلید کنیم. فکر کردن زمانی که بخشهایی از ذهن به کارهای دیگری مشغول میشود بهتر انجام میگیرد، مثلاً با گوش دادن به موسیقی یا تماشای ردیف درختهای کنار جاده. گویی آهنگ موسیقی یا منظره برای لحظهای آن بخش عملی، عصبی و خردهگیر مغز را که به هنگام برآمدن فکر دشواری در ناخودآگاه، تمایل به بسته شدن دارد و از خاطرهها، نیازها و افکار اصیل و درونگرا دور میشود، منفک میکند و در عوض افکار شخصی و سازنده را ترجیح میدهد...»
آلن دو باتن، هنر سیر و سفر، برگردان گلی امامی