«...مردم لیمریک اغلب با همدیگر حرف نمیزنند، انگار سالها این کار را تمرین کردهاند. کسانی هستند که با هم حرف نمیزنند چون پدرهایشان در جنگهای داخلی سال 1922 در دو جبهه مخالف بودند. اگر کسی در ارتش انگلیس خدمت کند، افراد خانوادهاش به بخش دیگری از لیمریک نقل مکان میکنند، جایی که مردان خانوادهها همگی در خدمت ارتش انگلیساند. اگر یکی از اعضای خانوادهتان کمترین رابطهی دوستانهای با ارتش انگلیس در هشتصد سال گذشته داشته باشد، آن را به رختان میکشند و مجبورتان میکنند به دابلین نقل مکان کنید چون کسی در آنجا اهمیتی به این حرفها نمیدهد. خانوادههایی هستند که همیشه خجالتزدهاند چون اجدادشان در زمان قحطی، مذهب خود را فروختهاند و از پروتستانها یک کاسه سوپ گرفتهاند و از آن زمان آنها را سوپخور صدا میزنند. خیلی بد است که کسی سوپخور باشد، چون باید به قسمت سوپخورهای جهنم نقل مکان کنند. بدتر از آن کسانی هستند که جاسوساند. معلممان در مدرسه میگفت که هر زمان ایرلندیها میخواستند انگلیسیها را شکست جانانهای بدهند، یک جاسوس کثیف آنها را لو میداد. هر کسی که جاسوسی کند باید اعدام شود، و بدتر از آن کسی با او حرف نمیزند، و اعدام شدن بهتر از آن است که کسی با آدم حرف نزند...»
فرانک مککورت، خاکسترهای آنجلا، نشر پیکان
اتاق سرد آنجلا یادش به خیر.....فرانک مک کورت یادت به خیر و خدایت (اگر داشته ای)بیامرزدت.....