«...کولیها هر کجا که به کار مشغول میشوند آتشی سنتی میافروزند، آتشی قبیلهای، صرفاً به خاطر لذت وجود آتش و هوهوی شعلههای چوبهای نتراشیده، همچون قهقهی یک کودک، مظهر ابدیتی که از حد اندیشهی بشری فراتر میرود. آتشی آزاد، هدیهای از آسمان، نشانهی جاندار عناصری که از نگاه عابر خسته به دور میماند، آتشی در گودی جویهای پراگ برای گرم کردن چشم و روح آدم سرگردان...»
بهومیل هرابال، تنهایی پر هیاهو، برگردان پرویز دوائی، کتاب روشن
چقدر دلم برای خوندن اینجور جملات، لای کتابها، تنگ شده!
دوست می داشتم در زندگی بعدی توی یک ایل به دنیا می آمدم ... رها بودم و فرزند دشت
پ.ن: البته اگر ایلی باقی بماند برای بعد
salam
çox önəmli bir sorğum var.lütfən cavablıyın
siz türkcə yazmaq istəməzmisən heş?
-------------
mirza: hayir