- با دریا از چه سر جنگ داری ناخدا؟
- از سر عهدی که بر او بود بی‌کران باشد و من سرگردان، که او صحرا باشد و من ساربان.
- مگر بر عهدش نایستاد؟
- ایستاد بی‌انصاف.


نظرات:

jange ba darya bar sare ahd o bad ahdi nist engar , bar sare jazireye siren hast ke ....


بیسیار زیبا
این از کی بود؟ از خودتون؟


بعضی از اين تيكّه‌نوشت‌ها خودشون مثل يه گنجينه مي‌مونن ؛ يعنی با اينكه دو خط ديالوگه ، اما آدم آرزو نميكنه كاش از دلِ يه قصه اومده باشن بيرون ، كاش ناخداهه رو بيشتر ميشناختم و الخ.. همينقدّش نهايتشه . اين ديالوگيا هم مث بارگاه‌ها ، يه چيز بخصوصن واسه خودشون.


آقای میرزا نمی دونم چی چی . شما چقدر خوب حرف ها رو می زنی!


عالی


شعر محض...
فرم وبلاگ شما منو یاد مطبوعه های دهه 20 و 30 میندازه، برای منی که آخر نوستالژی بازیم و دنیای قدیم و خاطره بازی، خیلی جذابه


واسه چي گفتين ميرزاباد؟


واسه چي گفتين ميرزاباد؟


ایستاد



صفحه‌ی اول